۹ دی ۱۳۸۶

مكتب كفش كتاني


مكتب كفش كتاني

همه جا را مه گرفته، سرو صدايي از بالا به گوش مي رسه، گويي دو نفر در حال بازگشت از گردنه هستند. سكوت مي كنيم و بالاتر مي رويم، باز هم صداي صحبتشان را مي شنويم. صدايشان كرديم. امير بود، جواب داد.

بخاطر مه غليض راه را گم كرده بود. علي پائينتر رفت تا راهنمائيش كند. پيش ما آمد، اما تنها بود، تا قله رفته بودند، در بازگشت از گردنه جدا شده بودند. دو نفر براي جستجوي بيشتر راهي مسير شيرپلا شده و امير كه از شب گذشته درحال جستجو بود به سمت كلكچال باز مي گشت.

پرسيدم: با چه كسي صحبت مي كردي؟ تو كه تنها هستي!

مكثي كرد و با تعجب، در حاليكه لبخند تلخي بر صورت داشت گفت: با پدرم! بهش مي گفتم تو رو خدا برگرد و ما را از اين سرگرداني نجات بده!

امير با يكي از بچه ها به پائين بازگشت و جسد پدرش ساعتي بعد درون رودخانه پيدا شد.

زنده ياد علي محمد پور كوه نورد 67 ساله ، عضو اسبق تيمهاي ملي كوه نوردي ايران در صعود به قلل ماناسلو 55 و شمالي اورست 56 بود. اگر چه او از اعضاي بسيار قديمي كلوپ ( باشگاه كنوني) كوه نوردي دماوند بود، اما عمدتا صعودهاي خود را به همراه گروهي از كوه نوردان قديمي و هم نسلش اجرا مي كرد.

آنها عده اي از كوه نوردان پا به سن گذاشته و با تجربه بودند با سبكي اختصاصي، كه بسيار هم جوان پسند بود و البته ناخواسته پيروان ماجراجوي بسياري را نيز تربيت نموده بودند.

مرحوم فريدون اسماعيل زاده بخشي از ويژگيهاي صعودهاي اين نسل را كه خود نيز از اعضاي آن بود اينچنين بيان مي كرد: زمانيكه صعود آغاز مي شود، نفرات هر يك از مسيري، بسته به توانشان به سمت قله بالا مي روند. بر روي قله پس از كمي استراحت همديگر را ملاقات كرده و در بازگشت نيز مسيري خاص را انتخاب كرده، راهي پائين مي شوند.

البته صعودهاي ارديبهشت 80 و81 كه منجر به درگذشت زنده يادان بني هاشمي و رابوكي گرديد نيز گوياي همين سبك كوه نوردي بوده و متاسفانه درگذشت مرحوم محمدپور را نيز بايد به آن افزود. هرچند نمي توان شرايط هواي خراب دماوند در آن صعودها را با شرايط هواي صاف كلك چال در روز 30 آذر مقايسه كرد، اما با دانستن شرايط بيماري مرحوم محمدپور مي بايد به وي توجه بيشتري صورت مي گرفت!

زمانيكه زنده ياد اسماعيل زاده فوت كرد، دوستي در بيان ويژگيهاي صعودهاي وي گفت: نگوئيد اسماعيل زاده، بگوئيد مكتب اسماعيل زاده.

گرچه معتقدم ديدگاههاي مرحوم اسماعيل زاده به دليل رويكردش به صعودهاي فني و تلاش بر روي مسيرهاي بكر حتي تا سنين بالاي عمرش بسيار قابل احترام بود و البته آن مرحوم مشوق بسياري از جوانان كنوني براي كوه نوردي فني به شمار مي آمد. ضمن آنكه شاگردان بسياري را نيز در اين راه تربيت نمود.

اما بزرگترين ويژگي هم نسلان مكتب او رويكرد تدريجي آنها به سمت صعودهاي سبك بار بود، به شكلي كه گاها در اين راه از توجه به كوچكترين و ابتدايي ترين مسائل ايمني نيز اجتناب مي كردند.

كاستن از تجهيزات، پوشاك و متاسفانه آذوقه مورد نياز از مهمترين راهكارهاي آنها براي افزايش سرعت به شمار مي آمد.

بي توجهي به تكنولوژي و بهره گيري از همان تجهيزات قديمي، به طوريكه احتمالا اكثر كوه نوردان نسل پس از ايشان نيز بادگيرهاي تيم ماناسلوي 55 و اورست 56 را بر تن تعدادي از اين عزيزان مشاهده نموده اند، و البته اعتقاد به برتري انسان به تكنولوژي موجب شد تا جوانترهاي پيرو اين نسل نيز به اين راه كشيده شوند.

صعودهاي زمستاني به قلل البرز، بويژه مسيرهاي توچال از دربند، دارآباد و كلكچال در زمستان با كفش كتاني و كمي مدرنتر صعود زمستاني دماوند با كفشهاي سبك كوه نوردي از اين دست مي باشد.

متاسفانه گفته مي شود مرحوم محمدپور نيز درحالي پيدا شد كه كفش كتاني به پا داشت!

با اين اوصاف براي آنان كه اين عزيزان را به عنوان الگو مورد توجه قرار مي دهند چه آينده اي را بايد متصور بود؟! آيا بهتر نيست حال كه بزرگان اين نسل به فكر خود نيستند به فرهنگ سازيي كه در جامعه كوه نوردي ايجاد مي كنند توجه نمايند؟! شايد اينگونه، هم كمتر شاهد اخبار دردناك در كوهها باشيم و هم نسل آينده از الگوهايشان به نيكي ياد كنند.

عكس از سايت www.ghajar.ir

۲ نظر:

آرام‌کوه گفت...

سلام آقای زارعی
اینکه شما بدون ملاحظه به یکی از مشکلات جامعه کوهنوردی در ایران می پردازید بسیار جالب است ، در مورد مرگ غم انگیز مقبل هنرپژوه هم پست خداحافظ رفیق شما را داشتیم .
برای شما که خود در بسیاری از صعودهای هیمالیا حضور داشته اید عجیب نیست که کوهنوردان با تجربه دچار اشتباهات غیر قابل جبران میشوند
مقبل که خود تنها با ایثار و مدیریت هم نوردان خود از کام مرگ جست اینچنین به اصول اولیه آموزش و ایمنی بی اعتنایت و محمدپور بدون تجهیزات اولیه و با کفش کتانی به کوه میرود
آیا بنیان های آموزش در کشور ما و یا در تیم های ملی ضعیف است؟
آیا مانند آنچه گفته اید بی اعتقادی به تکنولوژی عامل این اشتباهات مرگبار است؟
یا اینکه فقدان نخبگان نوهنوردی ایران را که در مکتب کفش کتانی به کوه میروند باید بخش جدایی ناپذیر این ورزش دانست و به مرگ نابهنگام این دوست و آن رفیق ، امروز یا فردا و اینجا یا آنجا خو گرفت.

Reza.Zarei گفت...

سلام جناب ثابتيان
در جامعه نوشتاري ما امروزه نقد زندگان را پسنديده تر از نقد خطاهاي رفتگان مي دانند و به صرف آنكه دست ايشان از دنيا كوتاه است و نمي توانند از خود دفاع كنند سعي در فراموشي اشتباهاتشان مي كنيم.
هدف من از اين دو گفتار تنها تذكري بود براي درس گرفتن و بهانه اي براي احتياط بيشتر، كه هر دوي اين عزيزان از دوستانم بودند و از مرگشان بي نهايت متاثرم.
اما اينكه بنيانهاي آموزشي را در كوه نوردي كشورمان نقد كنيم كار چند خط نوشتن نيست. به طور حتم بحث آموزش در تمامي سطوح كوه نوردي ما نسبت به پيشگامان كوه نوردي دنيا در سطح پائيني قرار دارد. اين كاستي نه تنها در تيمهاي ملي كه در تمامي سطوح كوه نوردي ما به چشم مي خورد.
گر چه در اين راه تلاشهاي بسياري صورت گرفته با اينحال مشكل آنجاست كه تا همين اندك دانسته هايمان را هم نمي توانيم انتقال دهيم، يا نمي خواهيم كسب كنيم. يكي از بزرگترين ايراداتي كه من همواره به جوانترهاي حاضر در تيمهاي ملي وارد مي دانستم، عدم تلاش براي افزايش توان فني و بسنده كردن به قدرت بدنيشان بود. در واقع نام تيم ملي چنان نفرات را از خود بي خود مي كرد كه با صعود به يك 7 يا 8000 متري فرد يا كوه را مي بوسيد و يا تبديل به پيشكسوت مي شد و از حضور در كلاسهاي آموزشي سر باز مي زد.
البته اين مشكل تنها به تيمهاي ملي باز نمي گردد و مي توان آنرا حتي در سطح گروهها و باشگاهها نيز مشاهده كرد. براي بسياري از كوه نوردان ما ديدن دوره كارآموزي تنها براي جواناني توصيه شده كه تازه كوه نوردي را آغاز كرده اند و با شنيدن نام دوره هاي مربيگري فرد با اين عنوان كه من براي مدرك كوه نوردي نمي كنم از حضور در كلاسهاي عملي فرار مي كند. در حاليكه اين دوره ها به رغم ضعفهاي بسيارش داراي نقاط مثبتي نيز مي باشد و پايه هاي كوه نوردي علمي است و مي تواند ديد بسيار وسيعي به كوه نوردان و كوه دوستان بدهد.
عده اي نيز با اين عنوان كه فدراسيون و هيئت را قبول نداريم خود را توجيه كرده و از آموزش گريزانند! كه خود جاي تعجب بسيار دارد!

اما در مورد حوادث كوهستان بايد پذيرفت در تمامي دنيا دو گروه بيشتر در معرض آسيبند، آنان كه نمي دانند و آنها كه زياد مي دانند. نمونه هاي خطاي مقبل را مي توان در مرگ گوران گورپ كوه نورد شهير سوئدي مشاهده كرد، كه بسيار ابتدايي جان سپرد و يا باز شدن گره لين هيل در زمان سقوط بر روي ديواره ، كه خوشبختانه بر روي درختاني افتاد و از مرگ نجات يافت. آيا مي توان به توانمندي لين هيل شك كرد؟ يا گورپ را فردي مبتدي دانست؟ بديهي است هر چه بيشتر تلاش كنيم بيشتر در معرض خطر قرار مي گيريم.
در مقابل هر سال در فصول مختلف شاهد حوادث زيادي براي كوه گرداني هستيم كه از خطرات پيرامون چيزي نمي دانند. آمار حوادث شمال تهران نيز خود گوياي اين دو وجه است. با اين اوصاف معتقدم درمان عمده دردهاي حوادثمان در آموزش است و آموزش، و آموزش مبتدي و قديمي نمي شناسد.