۷ شهریور ۱۳۸۸

خوانشي ديگر از يك صعود

خوانشي ديگر از يك صعود
بيار باده كه رنگين كنيم جامه زرق
كه مست جام غروريم و نام هشياريست
قلندران حقيقت به نيـــم جو نخرند
قباي اطلس آن كس كه از هنر عاريــست
«حافظ»

غروب روز سه‌شنبه 13/5/88 عاقبت اعضاي تيم «موستاق آتا» در مقابل مجموعه ورزشي انقلاب از اتوبوس پياده شدند تا با نواخته شدن موسيقي گروه موزيك ارتش مورد استقبال خانواده، دوستان، كوهنوردان و حضاري قرار گيرند كه از روزهاي قبل از طرف هيئت كوهنوردي جهت شركت در مراسم استقبال دعوت شده بودند. البته اعضاي تيم بنا به صلاحديد برنامه ريزان يك روز اضافه تر در يكي از هتلهاي تهران محبوس شده بودند تا غروب فرا برسد تا بتوانند از وجود تاريكي جهت پخش اسلايد در هواي باز استفاده كنند.
چون قرار بود امروز اوج تبليغات چند ماهه باشد. درست است كه پيش از اعزام تيم كه نه به دار بود و نه به بار، تمامي گذرگاهها و ميادين پرتردد با نصب داربست مملو از بنرهاي بزرگي شده بود كه تا مردم را با چهره هاي صعود كنندگان آشنا كند آن هم عكسهاي فني با ژست هاي كوهنوردي و ظاهراً متعلق به لحظات بحراني.
و درست است كه با برگزاري مراسم پر دبدبه توديع و پخش كليپ سعي شده بود تا اهميت صعود به مردم تفهيم گردد. ولي همه آنها متعلق به پيش از صعود بود و ديگر كهنه شده بود پس لازم بود بنرهاي جديد با پس زمينه اي از سرسخت ترين قلل هشت هزار متري به تمامي گذرگاههاي مهم شهر نصب شود تا بلكه مردم با ديدن ابهت قله هاي فوق به اهميت اين صعود پي ببرند حال چه اشكالي دارد كه از حقه هاي تصويري براي فريب اذهان سود برده شود. مهم اين است كه بتوان با بزرگنمايي و غلو زمينه را براي جذب بودجه صعودهاي بعد از فلان ارگان يا بهمان شركت و يا تربيت بدني فراهم كرد و مهمتر از آن بتوان با ارعاب تبليغاتي دهان منتقدين برنامه را بست.
عوام معتقدند كه سفر مقامات كشوري به شهرستانها و يا استانها اگر هيچ نتيجه اي هم نداشته باشد حداقل موجب مي شود كه در يك شب بسياري از خيابانهاي پرچاله چوله آسفالت و مخروبه ها چمن كاري شوند.
و چون برنامه ريزان تصميم گرفته بودند مراسم استقبال را مقابل هيئت كوهنوردي برگزار كنند خوشبختانه هم سنگهاي لق جلو هيئت تعمير شد و هم محوطه آسفالت گرديد. تا براي يك شب هم كه شده با نصب داربست و ايجاد صفحه سفيد نمايش، و اجاره كردن صندلي محوطه مقابل دفتر هيئت كوهنوردي يادآور سينما تابستانيهاي «باغ صفا» و «بُت كلاب» باشد تا بتوان مدعوين را با عظمت صعود آشنا كرد. چون نصب دهها پلاكارد در ديواره هاي تربيت بدني، هنرنمايي گروه موسيقي آذري، شيريني خوراني، آتش بازي و فشفشه در كردن ها مي توانست كاستيهاي برنامه را جبران نمايد.
انصافاً چنين حجمي از تبليغات كه هم در تاريخ كوهنوردي زنجان و هم در تاريخ كوهنوردي ايران و حتي در استقبال از تيمهاي ملي نيز بي نظير بود بيانگر اين حقيقت بود كه اگر برخي از عناصر تصميم گير در هيئت در زمينه هاي كارهاي زيربنايي، طاقت فرسا و ادامه دار هيچ توانايي نداشته باشند حداقل در زمينه تبليغات مدرن كه تلفيقي است از شامورتي بازي و حقه بازي هاي چشم بندان سيرك، به پيشرفت معجزه آسايي دست يافته اند گرچه در همان مراسم نيز طنزهاي رد و بدل شونده ما بين برخي از كوهنوردان و نيز نگاههاي معنادار و تبسمها نشانه اي روشن از قدرناشناسي منتقدين و احياناً حسودان بود. ولي يك فرد باكلاس و عقب نمانده حتماً مي بايستي بداند كه راز موفقيت مشهورترين ثروتمند جهان يعني «راكقلر» چه بوده است. آري او گفته: «اگر صد تومان سرمايه داشته باشي تنها يك تومان آنرا صرف توليد كن و 99 تومان آنرا در جهت تبليغ كالاي توليد شده صرف كن تا آنرا مقبول طبع جامعه بگرداني. آنگاه به موفقيت كامل دست خواهي يافت.»
و در اين مورد خاص نيز برخي از تصميم گيرندگان اصلي با انتخاب يك مدير سوپرماركت بعنوان مسئول تبليغات استعداد خود را نشان داده بودند. البته اين بزرگواران تنها يك اشتباه بسيار كوچكي را مرتكب شده بودند و آن اينكه عرصه ورزشي به ويژه كوهنوردي را با عرصه تجارت اشتباه گرفته بودند. چون ممكن است در يك خواربارفروشي سالها بتوان اجناس دست دوم و سوم و ... با بسته بنديهاي فانتزي و پر زرق و برق بجاي كالاي ممتاز و درجه يك آب كرد و در برابر هيچ احدالناسي هم پاسخگو نبود ولي در عرصه ورزش از كاه كوه ساختنها، بزرگنمايي ها، قهرمان سازيهاي غير اصولي و ... مي تواند چنان لطمات جبران ناپذيري بر ورزش و ورزشكار بزند كه سالها نتوان آسيبهاي آن را جبران كرد.
همانگونه كه تمامي مطلعين و كوهنوردان شهر مي دانند هدف صعود، نه قله «موستاق آتا» بلكه قله «خان تانگري» در منطقه پامير بود و اين نيز به طور رسمي و در روزنامه مردم نو و با آب و تاب فراوان مبني بر نخستين صعود مستقل كوهنوردان زنجان و به نقل از مسئول جديد كميته تازه تاسيس هيماليا نوردي كه همزمان سرپرستي برنامه را نيز بر عهده داشت اعلام شده بود. ولي چرا برنامه به ناگهان از خان تانگري به موستاق آتا تغيير يافت و هزينه صعود هر نفر از دو ميليون تومان به تقريباً چهار ميليون تومان ارتقاء پيدا كرد؟ حقيقت اين است كه بانيان و اعضاي تيم هر يك با انگيزه هاي مختلف وارد گود شده بودند.
تفكري كه متاسفانه در هشت سال رياست جناب حاج خليل علي‌گو با سوء استفاده از بزرگواري و صداقت ايشان با خود محوري سياست بيمارگونه، تشنج آفرين و تنش زايي را پيش پرده بود كه حاصل آن عبارت بود از تحريك افراد بر عليه همديگر، تعطيل بخش هاي فني كوهنوردي، بدبين كردن مسئولين نسبت به اكثر كوهنوردان با زدن انگها و و تهمتهاي مختلف و ناروا، از ترس آنكه مبادا پيش از انتخابات جلسه بررسي عملكردها با حضور تمامي كوهنوردان تشكيل شود سعي كرد با فرار به جلو تمامي ذهنها را از مسئله اصلي يعني انتخابات رياست هيئت به يك مسئله ديگر منحرف كند و چه چيزي بهتر از برگزاري تستها و اردوهاي هيماليانوردي آن هم درست در زمان انتخابات به طوريكه هم مي دانيم هم اكنون چندين ماه است كه انتخابات به تعويق افتاده است. از طرف ديگر نيز اين تفكر با ترفند و دروغ سعي مي كرد از گروه اورست و يا تخريب يكي از سرمايه هاي كوهنوردي استان جناب آقاي خليلي رياست محترم سابق هيئت، لولوخورخوره درست كرده و مسئولين هيئت را بترساند كه مثلاً اورستي ها مي خواهند با كانديدا كردن حاج ناصر بيات منش هيئت را قبضه كنند يا آقاي خليلي قرار است دوباره برگردد. كه گذشت زمان تمامي اين دروغ پردازي ها را نقش بر آب كرد.
جريان هم سوي ديگري نيز كه از سه سال پيش هرگز نتوانسته بود ناراحتي خود را نسبت به صعود و اعضاي تيم سه سال قبل به منطقه پامير پاك نمايد. و عليرغم بدگوييها و عقده گشايي هاي مكرر هرگز حاضر نشده بود در يك جلسه نقد و بررسي كه چندين بار به طور رسمي و حتي مكتوب از طرف اعضاي تيم پامير درخواست شده بود شركت كرده و انتقادهاي خود را صريح و روشن مطرح كرده و پاسخ مناسب بشنود. دو سال بود كه در تلاش براي عملي كردن يك صعود برون مرزي بود كه هرگز موفق نشد تا اينكه هر دو جريان فوق به اين نتيجه رسيدند كه دست به دامن آقاي نجاريان بشوند. اينان فكر مي كردند كه رابطه آقاي نجاريان با فدراسيون حسنه است لذا مي توانند از طريق ايشان مسايل اداري و فدراسيوني را حل نمايند و علاوه بر آن مي توانند با استفاده از تجارب ايشان صعود خود را تضمين نمايند. ولي همكاري با ايشان به اين آساني نبود. اولاً مجبور بودند پستي را بعنوان مسئوليت كميته هيماليانوردي همچون پست صعودهاي ورزشي چند سال پيش كه دوباره از وي باز پس گرفتند، به ايشان واگذار نمايند. و در ثاني بودجه مورد درخواست ايشان را به هر طريقي و از هر كانالي تهيه نمايند.
و ثالثاً پاسخگوي منتقدين رفتارهاي آقاي نجاريان و نيز پاسخگوي چنين گزينشي باشند. كه در اين مورد ابايي نداشتند تا ابراز كنند كه ما تنها مي خواهيم از تجارب و روابط ايشان استفاده كنيم و با مكانيسمهايي كه تعبيه خواهيم كرد قادر خواهيم بود تا رفتار ايشان را كنترل كنيم!!!؟؟؟
در آغاز اين مثلث فكر مي كرد با اعلام فراخوان، كوهنوردان بي شماري در تستها شركت كرده و آنان نيز در اردوهاي مختلف تيم مطلوب خود را گزينش خواهند كرد.
ولي عدم مشاركت گسترده نيز موجب نشد كه اين بزرگواران در آغاز حداقل از اسب غرور كمي پايين آمده و براي يكبار هم شده به انسانها از موضع برابر نگاه كنند و براي آنان حق و حقوقي قايل شوند.
در همان تست آمادگي جسماني يك مسئله كوچك كه مي توانست با مديريت سنجيده به راحتي حل شود به يك بحران تبديل شد. اشتباه يكي از تست گيران در اعلام مسافت طي شده در تست كوپر موجب اعتراض يكي از كوهنوردان جواني شد كه تازه از تراورس دماوند به علم كوه برگشته بود و عدم قبول اعتراض ايشان موجب شد كه دوستان ايشان نيز كه از كوهنوردان خوب و ورزيده استان هستند در اعتراض به اين اجحاف از شركت در اردوها و تستهاي بعدي سرباز زنند. و چون به ناگهان ترتيب دهندگان اردو با خلا مواجه شدند سعي كردند كه بعد از خرابي بصره و تخريب ذهنيت بسياري از كوهنوردان با تلفن هاي مكرر از آقاي ميثم آراميده كه از اعضاي تيم ملي اميد كوهنوردي سالهاي قبل بود دوباره دعوت به عمل آورند كه متاسفانه ديگر سبو شكسته و آب رفته بود. چون حتي اينجانب نيز كه شايد نفوذ در ايشان داشته باشم بارها كوشيدم تا ايشان و دوستانشان را قانع به شركت در ادامه اردوها نمايم ولي بعلت انزجارشان از حركات و سياستهاي جاري نتوانستم. چون از طرف ديگر نيز برنامه ريزان وقتي ديده بودند كه اينان به اردو بر نمي گردند به شدت دست به جوسازي بر عليه شان زده بودند و مدعي شده بودند كه آنان را بخاطر بي ادبي كنار گذاشته اند و با ملعبه كردن نوشته آقاي آراميده كه در مقابل مهمترين صعودهاي خود نوشته بود قله چله خانه چنان جنجالي براه انداختند كه گويا ذنب لايغفري اتفاق افتاده است. ناخودآگاه انسان به ياد شخصي مي افتاد كه با مشاهده فردي كه در مسجد عمل خلاف شرعي انجام مي داد. تف كرده بود ولي خلاف كننده با داد و فرياد و با هور و جنجال سعي مي كرد تا مردم را عليه او بشوراند كه آي مردم بزنيد اين ملعون را كه به خانه خدا تف كرده است» و هنوز هم كه هنوز است مسئولين محترم به پاك كردن صورت مسئله دامن خود را مبرا دانسته و ميثم و امثال ميثم را محكوم مي كنند كه بجاي بله قربان گويي سركشي كرده اند!!!!
و اما در ادامه، اطلاعيه هاي صادره براي اردوها مدتهاي مديد از خود بوي تند تبختر و خودخواهي مي پراكند نويسنده اطلاعيه اردوي دماوند كه اصلي ترين اردوي انتخابي به شمار مي رفت پس از اينكه برخلاف واقع مدعي شده بود كه اين اردو توسط مربيان برتر استان براي انتخاب برترين كوهنوردان استان ترتيب يافته كودكانه تهديد كرده بود كه عدم شركت در اين اردو و يا عدم كسب امتياز به معناي اين است كه افراد الفباي كوهنوردي را نيز نمي دانند!!!!؟؟؟
ولي واقعيت ثابت كرد كه متاسفانه تمامي مربيان برتر مورد ادعا حتي از گرفتن وضعيت هوا از هواشناسي هاي معتبر عاجز بودند به طوري كه دهها نفر تيم مختلط خانمها و آقايان در بارگاه سوم دماوند زمين گير شده و روز بعد با فرار به پايين در هراس زود رسيدن به جاده و رستن از محاصره هواي بد بودند ولي جالب اينكه گزارش اين برنامه در روزنامه مردم نو به شكلي انعكاس يافته بود كه گويا فتح بزرگي صورت گرفته است و باز ، آن نگاه خود بزرگ بين در يك نشريه عمومي به جاي نقد ضعفهاي برنامه ريزي و ضعفهاي برنامه شلاق نوازش به دست بگيرد تا دو تن از كوهنوردان به نام را از صحنه به در كند. يكي از آنها كوهنورد فني كاري بود كه سابقه يك صعود موفق بالايي 7 هزار متر به همراه تيم ملي فدراسيون را داشت و ديگري يكي از اعضاي منظم، جدي و پرتمرين گروه اورست بود. متأسفانه سرپرست برنامه و نويسنده گزارش در يك نشريه عمومي، بجاي اينكه اگر ضعف شخصي نيز وجود داشته باشد به دور از غوغا و جنجال، محترمانه و به طور خصوصي با افراد در ميان بگذارد با نيش و كنايه آنان را متهم مي كرد كه بجاي بگو و بخند و آميختن با ديگران در عقب اتوبوس در خود فرو رفته و گويا با خود نيز دعوا داشتند. و به اين ترتيب دو تن از كوهنوردان قوي نيز ترجيح دادند تا اعطاي صعود برون مرزي را به لقايش ببخشند. تا اينكه نيش و كنايه ها را تحمل كنند.
البته بعد از اين برنامه بود كه مسئولين اصلي شروع به تخريب توانايي افراد تيم كردند. آقاي نجاريان گفته بود كه هيچيك از اين افراد قادر به صعود، خان تانگري نيستند و مسئولين ديگر نيز همچون هميشه معتقد بودند كه 10 نفري را جهت صعود هفت هزار متريها نمي بينيم.
در آخرين اردوها وضعيت به شكلي شده بود كه تعداد تست گيرندگان بيش از تعداد افراد باقيمانده بود آقاي ابوالفضل زماني كه ماهها بود مورد تبليغ همه دست اندركاران و حتي شركت كنندگان بود و در تستهاي ميداني و كوهستاني نيز از امتيازات برتري برخوردار بود به ناگهان و بدون توضيح قانع كننده كنار گذاشته شد. اگر واقعاً مشكل ايشان برخورد موتور با پاي ايشان بود كه به قول خودشان بزودي نيز ترميم يافت: نمي توانست دليل قانع كننده اي باشد چون مشكل خود آقاي نجاريان بسيار بيشتر از ايشان بود چون رباط صليبي عمل كرده بودند و لذا در هچ يك از اردوهاي اصلي نتوانستند به طور مستقيم ضعف و قوت اعضا را مشاهده نمايند و تنها به كنترل از دور بسنده كردند.
و اصلاً به نظر اينجانب يكي از علل اساسي تغيير برنامه «خان تانگري» به «موستاق آتا» همين عمل جراحي پاي آقاي نجاريان بود تا عدم توانايي اعضاي تيم. چون ايشان هيچگونه آمادگي براي يك صعود فني را نداشتند. و كمترين فشار غير اصولي مي توانست پاي ايشان را با مشكل جدي مواجه سازد.
لذا از همان اول ايشان هيچ اردويي را كه متناسب با صعود قله اي همچون «خان تانگري» باشد برگزار نكرد. و هيچ بهايي هم براي كوهنوردان فني كه به يقين در صورت برگزاري چند اردوي فني مي توانستند قله «خان تانگري» را صعود كنند نداد و يا برخي از آنان را حذف كرد. در صورتي كه اگر خان تانگري مورد هدف بود اولاً گزينش بسيار راحت بود و تمامي اعضاي تيم نيز مي‌توانستند به لحاظ گزينشهاي سخت و فني قانع شوند در ثاني تعداد صعودكنندگان محدود بود و ثالثاً هزينه برنامه بسيار كمتر مي‌شد و رابعاً براي ساير كوهنوردان انگيزه‌اي مي‌شد تا سطح تمرينات و سطح صعودهاي فني خود را بالا ببرند. ولي آقاي نجاريان دليل تغيير قلّه را به صراحت 2 عامل ذكر كرده بود يكي ضعف اعضاي تيم كه ايشان مدعي شده بود كه هيچكدام قادر به صعود خان تانگري نيستند و دوّم مدرك «موستاق آتا» بالاتر از مدرك «خان تانگري» است؟؟؟!!!
وقتي نيازي به كوهنوردان فني نبود پس در ادامة حذفها آقاي امين مؤذن يكي از كوهنوردان فني نيز حذف شد و پس از هفته‌ها دوندگي كه تنها خواستار ارايه دلايل حدفشان بود عاقبت با برخوردي آمرانه و تندخويانه پاسخ يافت كه ما ترا حذف كرديم برو به هر دري كه دوست داري شكايت كن ؟؟؟!!! البته اين پاسخ بعد از آن بود كه هر يك از تصميم‌گيرندگان گناه حذف ايشان را به گردن ديگري مي‌انداخت.
جالب‌تر از همه حذف آقاي حسين مهدوي بود كه شايد پرانگيزه‌تر از بقيه وارد گود شده بود. خوشبختانه ايشان توانست با روش خاص خودش از حق خود دفاع كرده و با صعود قلّه ضعف اساسي گزينش‌هاي تصميم‌گيرندگان را به اثبات رساند. آخرين ترفندي كه براي حذف ايشان به كار بردند اين بود كه به ايشان گفتند كه اگر هزينه شخصي خود را بپردازي مي‌تواني همراه تيم باشي. و شايد فكر نمي‌كردند كه يك جوان محصل بتواند نزديك به 4 ميليون هزينه تقبل كند ولي ايشان با سماجت تمام و اخذ وام از بانك توانست خود را بر تيم تحميل كند و به نظر اينجانب ترتيب دهندگان برنامه مي‌بايستي ضمن عذرخواهي از ايشان و جهت قدرداني از تلاششان كليه هزينه‌هاي ايشان را به ايشان مسترّد دارند.
آقاي محسن سعيدزاده نيز با ماركها و انگ‌هاي مختلف به عنوان رزرو مطرح شد تا شايد تا زمان اعزام تيم مجبور به سكوت شده و نتواند مسئولين را زير سوال برد . ولي پي‌گيري خود ايشان و فشارها و توصيه‌ها، تصميم‌گيرندگان را وادار ساخت تا ايشان را در تيم بگنجانند.
تمامي اين حركات در زماني صورت مي‌گرفت كه تلاشهاي سنگين رئيس هيئت شهرستان كه انصافاً در طول عمر كوهنوردي خود در چنين وضعيت بغرنجي گير نكرده بود و چنين تلاشي را هم براي كوهنوردي عمومي انجام نداده بود. به در بسته خورده بود و عملاً بودجه جذب شده عبارت بود از كمكهاي شخصي و يا شركتي كه به هيچ وجه پاسخ گوي اجراي يك صعود برون مرزي با آن تبليغات وسيع نبود.
ولي عاقبت معجزه از راه رسيد. گروه اورست كه سالها مورد بي‌توجهي و كم لطفي برخي از تصميم‌گيرندگان هيئت بود آستين بالا زد و آقاي مسعود بيات منش يكي از اعضاي شاخص اين گروه توانست از اداره راه و ترابري بودجه گزافي را جذب كند. و عملاً مثلث سابق به مربع تبديل شد. با اين فرق كه يكي از اضلاع آن نقش اصلي را در زنده كردن يك پروژه مرده بازي كرد. آري تنها گروه اورست توانست بودجه اصلي برنامه را جذب كند بلكه از 9 نفر اعضاي تيم صعودكننده به قله به غير از سرپرست ، 5 نفر متعلق به گروه اورست بودند و به يقين برادران بيات منش در تحرك تيم و موفقيت آن نيز نقش برجسته‌اي داشتند. به طوري كه هيچكدام از آنها جزو نفرات اردوها نبوده و تنها با همّت و توانايي خود توانستند از اعضاي برجسته تيم اعزامي شوند.
با فراهم شدن هزينه و مضافاً تقبل بودجه‌اي چشم گير از طرف استانداري و ادارة كل تربيت بدني آقاي نجاريان نيز از تجربة خود نهايت استفاده را كرد البته نه آن تجربه‌اي كه برخي از دست اندركاران هيئت بدنبالش بودند. بلكه تجربه انتخاب ايمن ترين و كم هزينه‌ترين (نه به لحاظ مبلغ) راه و انداختن مسئوليت بر گردن ديگران. آري ايشان با بستن قرارداد با تور «ايرانگردي جهانگردي سرزمين خورشيد» كه هر سال چندين نفر از شهرها و استانهاي كشور را به قلّه «موستاق آتا» مي‌برد. خيال خود را راحت كرد چون قلّه انتخاب شده نيز نه بهمن گير بود، نه مشكلات فني داشت و نه خطر آنچناني.
«عيب مي گرچه بگفتي هنرش نيز بگو» حافظ
نويسنده معتقد است كه در جهان هيچ شكستي نيست كه در بطن خود بذر پيروزي‌هاي آينده را نفهته نداشته باشد و حاوي درسهاي بسيار پرباري نباشد و نيز هيچ موفقيتي موجب نمي‌شود كه خطاها، كاستي‌ها و ضعف‌هاي اساسي پوشانده شود. چون رشد بذر انحراف در آينده مي‌تواند چنان معضلي بوجود آورد كه شكست‌هاي عظيم‌تر اين دستآورد اوليه را نيز همچون اژدهايي ببلعد.
نفرات باقيمانده اردوها در آخر كار تنها 6 نفر بودند كه آقاي ابوالفضل زماني در نامة اعتراض آميز خود آنان را به همراه نفرات تزريق شده نورچشمي‌ها خوانده است. شايد ايشان در يك وضعيت روحي آسيب ديده از حذف و نيز براساس ارتباطات نزديك اعضاي باقي‌مانده با تصميم‌گيرندگان به چنين نتيجه‌اي رسيده باشد.
ولي اينجانب به علّت اشراف نسبي بر قضايا مايلم مسئله را از منظر ديگري مورد بررسي قرار دهم. به نظر من اين افراد نيز همانند حذف شد‌گان فارغ از اينكه چه كسي و با چه هدف و انگيزه‌اي اردوها را برگزار كرده. با شور و شوق و علاقه ماهها انرژي و دقت خود را صرف تلاش جهت انتخاب براي اعزام كردند تا بتوانند شانس خود را براي دست‌يابي به يكي از اهداف ورزشي خود بيازمايند. و در اصل به غير از محذوفين افراد قوي‌تر از آنان نيز در تست‌ها شركت نكرده بود تا گزينشي جدّي صورت گيرد. و متأسفانه دست اندركاران و صحنه گردانان نيز كه از بهترين سرمايه‌هاي كوهنوردي استان همچون آقايان سعيد زباني- مرتضي فرجي- جلال ركابي و ..... براي مشروعيت بخشيدن به برنامه و اردوهاي خود تنها به عنوان تست گيرنده نهايت سوء استفاده را مي‌كردند. اگر واقعاً قصدشان انتخاب قويترين كوهنوردان استان بود و بودجه آن نيز متعلق به بيت‌المال بود آيا جا نداشت كه امثال اين عزيزان كه در اردوها نيز پا به پاي شركت كنندگان حضور داشتند انتخاب شوند؟؟ آيا اينان از كداميك از اعضاي تيم ضعيف‌تر بودند؟؟ با اين حال نفوذ حاميان بيشتر، در جلوگيري از حذف‌ها نقش داشت نه در گزينش‌ها به عنوان مثال: درست است كه آقاي اسماعيل زاده برادر خانم آقاي نجاريان است. ولي از انصاف به دور خواهد بود كه گزينش او را به سطح اين ارتباط تنزل دهيم. اينجانب براساس سالها ارتباط، ايشان را كوهنورد فني كاري مي‌شناسم كه اگر قلّه «خان تانگري» نيز هدف برنامه بود به يقين ايشان يكي از افراد مؤثر و موفق تيم مي‌شدند. ولي نيك مي‌دانم كه اگر آقاي نجاريان به عنوان مسئول كميته يا سرپرست برنامه حضور نداشت. شايد آقاي اسماعيل زاده به علّت سالها نگاه غيرمثبت برخي از تصميم ‌گيرندگان هيئت نسبت به او، يا انگيزه شركت در اردوها را پيدا نمي‌كرد و يا بجاي سرتيم شدن در ته ليست قرار مي‌گرفت و يا رزرو مي‌شد.
و يا اگر گروه اورست به عنوان جذب كننده بخش اعظمي از بودجه، پشتيبان اعضاي خود نبود شايد كوهنورد محجوب، جدّي و با اخلاقي همچون آقاي پيري كه به جوّ حاكم بر اردوها انتقاد داشت و در اواخر انگيزه چنداني براي ادامه كار نداشت شايد ترجيح مي‌داد تا اعطاي صعود را به لقايش ببخشد و يا بدتر از آن ممكن بود ايشان و يا آقاي سلحشور مورد نوازش تيغ حذف شوند. چنانكه در آخرين اردوي دماوند به خاطر اينكه اين دو نفر خوش درخشيده بودند. آشكارا مورد تهمت قرار گرفتند و آقاي نجاريان به جاي تقدير از آنان خواست تا در ساعت مقرر جهت تست دوپينگ خود را به پايگاه هلال احمر معرفي كنند تا از آنان آزمايش خون به عمل آيد. و براي اينكه اين عمل را به عداوت تاريخي او با گروه اورست تفسير نكنند. كوشيد تا جهت رد گم كردن دو نفر ديگر از جمله برادر خانم خود را نيز قاطي آنان كند. غافل از اينكه به غير از ايجاد بدبيني در تيم و از بين بردن پايه‌هاي اعتماد، سطح دانش خود را نيز زير سوال برد، چون تا آنموقع نمي‌دانست كه تست دوپينگ را بوسيله خون انجام نمي‌دهند!!!
ممكن است برخي اينگونه آسيب شناسي را بر نتابند و آنرا بجاي نقد، تخريب تلقي كنند. ولي اين عزيزان بايد بدانند كه در آن صورت هيچ نيازي به نقد ريزبينانه، بعد از اجراي برنامه نبود. براحتي ميشد با طرح مسئله اصلي و الويت دار كوهنوردي استان يعني انتخابات رياست هيئت و روشن شدن تكليف آن به لحاظ قانوني مانع اجراي برنامه شد در حاليكه نه تنها چنين اقدامي صورت نگرفت. بلكه .... اعضاي تيم به روشني مي‌دانند كه تا آخر كار به انحناي مختلف مشوق آنها بودم و در آخرين ديدار با رياست محترم هيئت استان كه اينجانب از تغيير قله از «خانه تانگري» به «مستاق آتا» گلايه داشتم. متوجه شدم كه بر اثر گزارشهاي مكرّر سرپرست و دست اندركاران برنامه راجع به عدم توانايي و ضعف اعضاي تيم ايشان كاملاً نسبت به اعزام تيم مرددّند و به نظر مي‌رسد كه قصد جلوگيري از اعزام تيم را دارند. تنها بعد از توضيحات اينجانب و ارايه گزارش مستند همراه با عكس از قلّه «موستاق آتا» و توضيح اينكه هر سال دهها ايراني بوسيله تورهاي كوهنوردي «آذركوه» و «سرزمين خورشيد» به علّت سادگي و دور از خطر بودن اين قله را فتح مي‌نمايند. و اگر كسي مشكل ارتفاع نداشته باشد و هوا نيز خوب باشد قادر به صعود قلّه خواهد شد. ايشان ابراز كردند كه پيش از شما نيز راجع به آساني و بي خطر بودن «مستاق آتا» به من گفته بودند امّا گفته‌هاي شما مرا مطمئن كرد و دلم را قرص نمود.
هدف كاستن ارزش صعود اين عزيزان نيست. هر كوهنوردي به نيكي مي‌داند كه هر قلّه‌اي ارزش صعود خاص خود را دارد. جدا افتادن از شهر و ديار به مدّت نزديك به يكماه، قرارگرفتن در شرايط غيرعادي روزانه. تحمل گرما، سرما، مشكلات ارتفاع و عدم تغذيه مناسب در ارتفاعات بالا و ..... در مقايسه با ساير رشته‌هاي ورزشي كاري است توان فرسا و سخت و به جاست كه از چنين صعودكنندگاني در حدّ صعودشان به عنوان قهرمان تجليل كرد.
ولي برخورد دوگانه با اين قضيه امري است مذموم. تخريب و سركوفت زدن به اعضاي تيم قبل از صعود و ملامت كردن آنها به اين خاطر كه چون قوي و آماده نبودند قلّه‌اي ساده‌تر و دسترس تر انتخاب شد تا تعداد زيادتري به قلّه برسند. و سوء استفاده تبليغاتي شديد از همان افراد بعد از برنامه به عنوان قهرمانان برتر و استفاده از ترفندهاي تصويري و تبليغي براي بزرگنمايي قلّه تا حدّي كه مردم آنرا با قللي همچون اورست اشتباه بگيرند.
و مصادره كردن تمامي دست آوردهاي صعود به نفع يك يا دو نفر و ....
حقيقت اينست كه در يك تيم هر موفقيت و دست آوردي حاصل تلاش تك تك اعضاي آن تيم است چه آنكسي كه به قلّه مي‌رسد و چه آنكسي كه بهردليل از صعود باز مي‌ماند. متاسفانه سالهاست كه به علّت مدرك گرايي لذّت بردن از خود صعود و توجه به كيفيت صعود تا حدودي رنگ باخته است. درست است كه رسيدن به قلّه يكي از اهداف اصلي صعودهاست. ولي چنان در اين امر افراط شده كه گويا اگر كوهنوردي نتواند بهر دليلي به قلّه دست يابد تمامي پيشينه و اعتبار كوهنوردي خود را از دست مي‌دهد!! و اين همان نگاه سطحي و خطرناك به كوهنورديست. اگر صعود قله‌اي بر اعتبار يك كوهنورد بيفزايد به يقين عدم صعود قلّه به هيچ وجه از اعتبار يك كوهنورد نمي‌كاهد و پيشينه و دست آوردهاي گذشته او را زير سؤال نمي‌برد.
به هر حال سطحي نگري، ظاهرسازي و غلو يكي از آفات اصلي كوهنوردي است كه مي‌‌تواند در سالهاي بعد آسيب‌هاي بسيار زيانباري بر پيكر اين ورزش وارد كند. هم اكنون در هيئت كوهنوردي زنجان ماههاست كه تمامي امور به هيماليا نوردي و مسايل حول و حوش صعود به قلّه «مستاق آتا» اختصاص يافته به طوريكه كميته‌هاي كوهپيمايي و كوهنوردي همگي قرباني اين سياست شده و گويا از اوّل چنين كميته‌هايي وجود نداشته‌اند و بازيگران صحنه مست از تبليغات خود و در يك فضاي مصنوعي خود ساخته براي صعود سال بعد قلّه «چوايو» يعني يكي از 8 هزاري‌هاي آسان برنامه مي‌ريزند تا به كمك آقاي عميدي مدير تور «سرزمين خورشيد» يكسال ديگر نيز بر طبل و دهل بكوبند.
اينجانب هيچوقت فكر نمي‌كردم كه كوهنوردي زنجان روزي در مسيري قرار بگيرد و از سياست‌هايي پيروي كند كه هدف آن صعود آسانترين قلل از ساده‌ترين مسيرهاست و تنها به مدرك ، تبليغات ، قهرمان سازي و جذب بودجه فكر ‌كند نه به كيفيت صعود.
ممكن است كه تا مدّتي مردم را با تبليغات فريب داد ولي عاقبت روزي آنان تفاوت‌ها را در خواهند يافت و خواهند دانست كه مثلاً تفاوت يك قلّه 7 هزارمتر با يك 7 هزارمتري ديگر چقدر است. خواهند دانست كه هم اكنون در كوهنوردي ايران با تمامي ادعاهايي كه وجود دارد هنوز كوهنورد فني را سراغ نداريم كه قادر به صعود يك هفت هزار متري همچون قلّه «ژانو» باشد و يا هنوز كوهنوردي ما در حد صعود يك هفت هزار متري ديگري همچون «آماد ابلام» نيست. چون در اين جهت حركت نكرده‌ايم.
براي اينكه روشن شود نقد اين جانب تنها مختص به نقد برنامة «مستاق آتا» نيست. بلكه نقد يك نگاه و سياست در كوهنورديست مجبورم مقاله‌اي را كه سالها در بايگاني بود ، به همراه اين نوشته تقديم خوانندگان بكنم. اين مقاله متعلق به سال سقوط زنده‌ياد «اوراز» است. در آسيب شناس آن حادثه اينجانب مقاله‌اي را نوشتم كه در سه شماره روزنامه «ياس نو» چاپ شد و هم اكنون در سايت آقاي «فاريابي» وجود دارد. بعد از آن نيز مقاله ديگري نوشتم كه به علت سپري شدن زمان از چاپ آن خودداري كردم و هيچوقت نيز فكر نمي‌كردم كه روزي نيازي به چاپ آن داشته باشم. با اين حال چون فكر مي‌كنم سياست جاري هيماليانوردي در هيئت به همان مسير مورد نقد اينجانب در دهها سال پيش مي‌رود از اينرو اين مقاله را بدون هيچ كم و كاست و يا ويراستار مجدّدي تقديم خوانندگان مي‌كنم با اين توضيح كه متأسفانه در اين نوشته اينجانب علي رغم ميل باطني نقدي نيز به شيوه گزارش نويسي دوست بسيار عزيزم جناب آقاي رضا زارعي يكي از كوهنوردان برجسته، صاحب فكر، با سواد و دست به قلم اين ديار داشته‌ام. كه به يقين اين نقد به هيچوجه از ارزشهاي اين مرد نمي‌كاهد. و متقابلاًَ پاسخ‌هاي ايشان و نقدهاي متقابل را نيز با ديده منت پذيرا خواهم بود.

سيد حميد صديقيان آخرين ماه تابستان 1388


از گاشر بروم 2 تا گاشر بروم 1
ريشه‌يابي يك حادثه از منظري ديگر
در اوايل تابستان 1376 دو تيم جهت صعود به قلل گاشر بروم 2 و «راكاپوشي» عازم كشور پاكستان شدند.
نقاط ضعف‌ تست‌ها و اردوهاي گزينشي اين اعزام عبارت بود از:
الف: عدم دعوت از پيشكسوتان و يا كوهنوردان علاقمند و با تجربه با اين منطق كه: نبايد براي كسي حق ويژه قايل شد. هركس دلش هيماليا مي‌خواهد. بايد در تست‌ها حضور يابد.!!
ب: برگزاري تست‌ها و اردوهاي غيراصولي به سبك ارتشي- رنجري همچون دواندن كوهنوردان در سراشيبي قللي همچون توچال با كوله‌هاي سنگين.
پ: اطلاع قبلي برخي از تست دهندگان از موضوعات، نحوه و موارد مورد آزمون و اردوها
ت: پايه گذاري گزينش‌هاي سليقه‌اي بجاي پايبندي به ضوابط و اصول منطبق با فاكتورهاي لازم جهت صعود به قلل مرتفع.
نقاط قوت اين اردوها نيز عبارت بود از:
1- شركت پرشور كوهنورداني كه پيش از آن در ديواره نوردي‌ها، صعودهاي زمستاني و صعود از يخ و برف تجاربي اندوخته بودند و حال با گشوده شدن افق جديد هيماليا نوردي آرزو داشتند بتوانند توانايي‌هاي خود را در عرصه جديدتر به محك بزنند.
2- شركت چنين افرادي، اردوها را از حال و هواي خوب كوهنوردي برخوردار كرده بود. به عبارت ديگر هنوز مجيزگويي، فرصت‌طلبي (خط بزن- بينداز و برو) و منطق هر كه تابع‌تر، عزيزتر، هنوز از يك رگه كم‌رنگ به يك ارزش پررنگ تبديل نشده بود.

خط انحراف- بذر حادثه
بنظر نگارنده در پاكستان بود كه جهت كوهنوردي برون مرزي سالهاي آتي تعيين شد و همين انتخاب تأثير مستقيم و بسيار مخرب خود را بر كيفيت كوهنوردي ايران گذاشت و باز بنظر نگارنده با انتخاب سبك صعود، گاشر بروم 2 به عنوان استراتژي صعودهاي بعد بود كه بذر حادثه گاشر بروم 1 كاشته شد.
توضيح اينكه بر اساس برنامه‌ريزي فدراسيون مي‌بايستي دو قله گاشر بروم 2 به ارتفاع 8035 متر (از ساده‌ترين و كم خطرترين قلل هشت هزارمتري) و راكاپوشي به ارتفاع 7788 متر (از هفت هزار متري‌هاي نسبتاً فني پاكستان) صعود شود.
حساسيتي كه از طرف رئيس فدراسيون (سرپرست گاشر بروم) براي صعود اين قله وجود داشت، اگر براي صعود موفق راكاپوشي برعكس نبود، حداقل به همان حساسيت نيز نبود. چون بيشتر اعضاي تيم، راكاپوشي از منظر ديد فدراسيون كوهنوردان مدعي و سركشي بودند كه مي‌بايستي در يك چالش جدي معلوم شود كه چند مرده حلاجند!! از اينرو نه تنها برخي از آنان مي‌بايستي هزينة صعود خود را مي‌پرداختند. بلكه امكان استفاده از خدمات را نيز نداشتند. به عبارت ديگر از بيس كمپ به بالا، حمل بار، برپايي كمپ‌ها، عبور از تكه‌هاي فني و ثابت گذاري‌ها بر عهده صعودكنندگان بود. از اين رو صعود موفق اين قله يكي از برگهاي زرين كوهنوردي ايران بشمار مي‌رود. كه به يقين ادامه اين سبك مي‌توانست كوهنوردي ايران را متحول سازد و از هرز رفتن نيروها جلوگيري نمايد.
در حالي كه هدف اصلي فدراسيون در پاكستان صعود گاشر بروم 2 به هر طريق ممكن حتي با استفاده از باربر- شرپا و سود جستن از طنابهاي ثابت تيم‌هاي موجود در منطقه بود.
درست است كه تفاوت ارتفاع دو قله تنها 247 متر بود، ولي جنبه‌هاي هيجاني و تبليغي بسيار بيش از كيفيت مدنظر بود چون موفقيت در اين صعود مي‌توانست مقدمات جذب بودجه‌هاي كلان را براي فدراسيون فراهم نمايد. و همين خط بود كه در سالهاي بعد پررنگتر شد و صعود ساده‌ترين هشت هزارمتري‌هاي از ساده‌ترين مسيرها و با استفاده از خدمات تورهاي كوهنوردي و در مدت زمان طولاني و به سبك محاصره‌اي از اهداف اصلي صعودهاي برون مرزي فدراسيون شد. روشن است كه در اين سبك صعود ديگر به كوهنوردان ورزيدة فني- خلاق و مبتكر نيازي نيست. كافي است شركت كننده قله نورد خوبي باشد و يا حداقل در حد قابل قبولي مشكل ارتفاع نداشته باشد. چون توقف دوماهه در منطقه و صعود به سبك محاصره‌اي بسياري از مشكلات را حل خواهد كرد. و در بازگشت به وطن نيز تبليغات وسيع فدراسيون و نقل مكرر داستانهايي از دلاوريهاي اعضاي تيم‌هاي ايراني و نقل امدادرساني قهرمانانة آنان به كوهنوردان ساير ملل و تكيه و تأكيد بر كسب مدالهاي طلا و نقره جهاني چنان جو احساسي و هيجاني را دامن خواهد زد تا هيچكس جرات نكند از كيفيت كارها بپرسد و تنها راه باقي مانده چيزي نخواهد بود جز تمجيد و تجليل از دلاوريها!!
به نظر نويسنده در پايه‌گذارين اين انحراف نمي‌توان تنها فدراسيون را مقصر دانست. و تمامي كژي‌ها و كاستي‌ها را متوجه آن ساخت بلكه جامعه كوهنوردي، كوهنوردان صاحب نظر و حتي خود نويسنده نيز به سهم خود در پايه گذاري اين انحراف بزرگ سهيم هستند. چون در آغاز همگي توجيه ميكرديم كه كاچي بهتر از هيچي مي‌گفتيم عيبي ندارد، گرچه گزينش‌ها آمرانه و صعودها باندي است، با اين حال تجارب اين صعودها نصيب كوهنوردي كشور مي‌شود! يا فكر مي‌كرد يم كه با نفد چنين صعودهايي ممكن است كل هيماليانوردي زير سئوال رود يا منتقد متهم به حسادت شود و يا زير ضربات برخوردهاي معروف چكشي فدراسيون به عبرت ديگران تبديل شود.
ولي اين همه سكوت و توجيه كاري به چه بهايي صورت گرفت؟ از دست رفتن اوراز- عزيزي- حراستي- رابوكي- يزداني؟ آسيب ديدن پيكره كوهنوردي؟ تعويض جايگاه ارزشهاي پسنديده كوهنوردي با ضد ارزشهاي غيرورزشي؟
البته فدراسيون استدلال و توضيحات خاص خود را داشت. در مورد مسئولين و مردم عادي معتقد بود كه آنان متوجه نيستند و برايشان نيز مهم نيست كه ما چگونه و از چه مسيرهايي به بلنداي قلل معروف جهان دست مي‌يابيم. كافيست كه آنان احساس كنند كه فرزندان اين كشور چه كار سترگي انجام مي‌دهند تا بتوانيم براي ورزش كوهنوردي جذب بودجه و امكانات نماييم و باب هيماليانوردي گشوده بماند براي كوهنوردان نيز استدلال ميكرد كه چون آغاز كار است ما نبايد كارهاي ريسكي كرده و بي‌گذار به آب بزنيم. چون ممكن است يك حادثه تمامي دست آوردها را به باد دهد. پس اجازه دهيد تا ما با آرامش افتخارات خود را تكميل نماييم. چون بعدها به اندازه كافي وقت خواهيم داشت تا در مورد كارهاي فني و صعودهاي دشوار فكر كنيم و چه بسا عناصر چنان صعودها از ميان نفرات تيم‌هاي اعزامي الك شود. كافيست كه شما كمي دندان روي جگر بگذاريد و به بزك اميد بدهيد كه نميرد تا ما با آمدن بهاران شكم او را تا حد دلزدگي سير كنيم!!
متاسفانه اين خط انحرافي تا آنجا ريشه دواند كه براي بسياري اين پندار بوجود آمد كه به راستي هيماليانوردي تنها همان است كه تيم‌هاي اعزامي ايران انجام مي‌دهند. و باز با تاسف بايد گفت كه بجاي ترغيب و تشويق سرمايه‌هايي چون اوراز براي وقت گذاشتن بر روي صعودهاي دشوار و فني، از او به عنوان يك كوهنورد تمام عيار الگوسازي شد. و چون كميت بيش از كيفيت مدنظر بود و لذا صعود هرچه بيشتر نفرات (كه في نفسه بد نيست) به يكي از اهداف اصلي تبديل شود كه نمونه‌هاي آن صعود به ماكالو و لوتسه بود. براي روشن شدن مطلب كافي است تنها به يك نمونة مقايسه‌اي اشاره شود.
در سال 1955 يعني 46 سال پيش از صعود ايرانيان به ماكالو فدراسيون كوهنوردي فرانسه، تيمي از كوهنوردان اين كشور را جهت صعود به قله ماكالو به كشور نپال اعزام كرد كه تمامي اعضاي 9 نفره تيم در قالب سه كرده و به سرپرستي جي فرانكو موفق شدند براي نخستين بار و در مدت 3 روز با گشايش مسير شمال غربي پاي بر قله ماكالو بگذارند.
امروزه ما مي‌دانيم كه در آن سالها چه رقابتهاي تنگاتنگ و سنگيني ما بين كوهنوردان ملل مختلف جهت صعود به هشت هزارمتري‌هاي صعود نشده وجود داشت. و بسيار طبيعي بنظر مي‌رسد كه فدراسيون كوهنوردي فرانسه بكوشد تا با تبليغات گسترده بر روي اين موفقيت مانور دهد. ولي صداقت، شجاعت و علاقمندي به كارهاي اصيل، شجاعانه و گاه پر دردسر حركت ساز و انگيزه‌آفرين موجب شد تا كوهنوردان فرانسه راه ديگري بر گزينند. ليونل تري كوهنورد برجسته فرانسوي در اين باره چنين مي‌نويسد:
بعد از پيروزي انگليسي‌ها بر اورست، فدراسيون كوهنوردي فرانسه با مشاركت كلوپ كوهنوردي فرانسه، تصميم گرفت كه يك گروه از كوهنوردان را براي حمله به قله 8472 متري ماكالو، ششمين قله جهان كه به نظر سخت جلوه مي‌كرد تجهيز نمايد .... ولي صعود بر ماكالو آن اندازه كه تصور ميرفت سخت و دشوار نبود. در اين صعود براي اولين بار در تاريخ كوهنوردي جهان اعضاي وابسته به طنابهاي صعود (تمام افراد هيئت) بر قله 8472 متري ماكالو قرار گرفتند و اين كار فقط ظرف سه روز صورت گرفت. گرچه صعود بر ماكالو با پيروزي انجام گرفت ولي كوهنوردان ورزيده احساس كردند كه اين موفقيت جواب آرزوهاي آنها را نمي‌دهد. زيرا در نظر آنها صعود وقتي دلچسب و پيروزمندانه است كه با مشكلات و سختي‌هاي بيشمار همراه باشد. مشكلاتي كه ايجاب كند كوهنورد صفات برجسته و شخصيت ممتاز خود را ظاهر سازد. از اين پس جويندگان پيروزي قهرمانانه متوجه قللي شدند كه ارتفاع آن كمتر ولي سختي آنها بيشتر بود اما چنانكه ميدانيم عامه كوهنوردان بيشتر فريفتة ركورد ارتفاع هستند و كمتر به مسائل فني صعود توجه مي‌كنند .... به اين ترتيب ما به تدريج به فكر ژانو افتاديم .... ژانو مشكلات كوههايه عظيم و مرتفع و صعوبت صعودهاي فني را يكجا و با هم عرضه مي‌كرد. و با 7710 متر ارتفاع و دو تيغه كاملاً عمودي خود روي هم رفته 2000 متر راه صعب العبور را در برداشت.
بعد از 46 سال از نخستين صعود «ماكالو» تيم اعزامي فدراسيون كوهنوردي از همان مسير فرانسوي‌ها (مسير نرمال) و با استفاده از خدمات شركت «تا مسركو» و بهره‌مندي از خدمات باربران و همراهي چهار شرپاي نپالي و در مدت زمان نزديك به يك ماه و نيم قله را صعود كردند.
به غير از چاپ كتاب «ماكالو هيولاي سياه» در تيراژ بالا و گاه فروش اجباري آن به هيئت‌ها از طرف فدراسيون، خلاصه گزارش اين صعود توسط آقاي «رضا زارعي» در فصلنامه شماره 23 كوه درج گرديده است.
متأسفانه آقاي «زارعي» كه خود يكي از صعودكنندگان قله «راكاپوشي» و نيز گزارش نويسي اين صعود بوده و بعدها نيز در سرپرستي قلل «خان تنگري» و «اسپانتيك» به يقين به ضرورت كارهاي فني بيش از پيش پي برده به هنگام نگارش گزارش «ماكالو» هم جهت با جريان و جو تبليغي، هيجاني پيش رفته است تيتر گزارش ايشان چنين است:
1- چگونه ژانو را شكست داديم؟
نوشتة ليونر تري- روزنامه فيگارو ليترر- به نقل از نشريه دانشكده كوهستان
«ماكالو قله‌اي كه سه بار مسنر را ناكام گذاشت. در پيش درآمد مقاله نيز كه ظاهراً از طرف نشريه نوشته شده و شايد به هيچوجه مورد انكار فدراسيون نيز قرار نگرفته چنين آمده است: قله ماكالو پنجمين قله مرتفع دنيا و به قولي بعد از k2 مشكل‌ترين قله هيمالياست. در اين مورد همين بس كه ماكالو سه بار رينهولد مسنر را ناكام گذاشت»؟!!
متأسفانه نه مجلة كوه، نه آقاي زارعي و نه فدراسيون به جامعة كوهنوردي توضيح نمي‌دهند كه دلايل ناكامي سه گانة مسنر چه بوده است. براي قضاوت درست‌تر بد نيست بدانيم كه: مسنر در نخستين بار به همراه ولفگانگ نيوز و چند كوهنورد اتريشي براي نخستين بار قصد گشايش مسير بر روي ديواره جنوبي قله را داشتند كه خود او با شجاعت علل ناكامي را چنين توضيح مي‌دهد كه:
... تا ارتفاع 7500 متر بالا رفتيم كه به ناچار، صعود را متوقف كرديم. علت اين بود كه نه از نظر بدني قدرت لازم را داشتيم و نه از تاكتيك‌هاي صحيح بهره مي‌برديم براي مقدمات اوليه صعود از ديواره، زمان زيادي را تلف كرديم و در مهلت مقرر هم، مسير بهتر را انتخاب نكرديم .... آخر نمي‌دانيد كه چه ديواره‌ي زيبا و جذابي است.
در دومين صعود نيز كه به همراه «داگ اسكات» قصد تراورس قله از جنوب شرقي به شمال غربي و آنهم به روش آلپي را داشتند. به هنگام هم هوايي پيش از برنامه در قله مياني چاملانگ از اين صعود منصرف مي‌شود او در اين مورد مي‌گويد:
با خبر شدم كه دخترم ليلا در كاتماندو متولد شده ..... بدون لحظه‌اي تامل دست از ماكالو شستم و در عرض دو روز خود را به كاتماندو رساندم .... در آن هنگام دخترم از تمامي قله‌هاي هشت هزارمتري برايم بيشتر ارزش داشت.
در سومين تلاش نيز به همراه هانس كامرلندر قصد اولين صعود زمستاني بر روي اين قله را داشتند كه تا ارتفاع 7500 متري صعود كردند و نه صعود عادي و در فصل عادي صعود.
براي اينكه بيشتر روشن شود كه زاوية ديد و انتخاب روش و استراتژي درست و يا غلط تا چه ميزان مي‌تواند بر روي كيفيت كوهنوردي يك كشور تأثير بگذارد و يا در روند طبيعي تاريخي خود منجر به پرورش كوهنوردان خلاق، مبتكر و خود ساخته و يا برعكس به پرورش كوهنوردان وابسته منجر شود. به اظهارنظر صريح ديگر «ليونل‌تري» در مورد نخستين صعود اورست توسط هيلاري و تنسينك مي‌پردازيم و مي‌دانيم كه همين نقطه نظرات بعدها تا چه ميزان توانست كوهنوردان فرانسوي را از غلتيدن به ساده گزيني‌ها و خود گول‌زني‌ها نجات دهد او ميگويد:
.... ديگر بر همه آشكار بود كه پيروزي در اين قلمرو متلق به افرادي است كه بتوانند از دستگاه تنفسي و ماسك اكسيژن بطور كامل و موثر استفاده كنند .... هيلاري و تنسنگ پا بر اورست گذاردند. در هيچ قسمت از اين صعود افراد گروه به مشكلاتي برنخوردند كه ايجاب كند به صعود آكروباتيك و تكنيكهاي دقيق كوهنوردي متوسل شوند و در اين امر نكته بسيار مهمي نهفته است. پيروزي هيئت انگليسي بيشتر مربوط به وسايل مادي و مخصوصاً استفاده كامل از ماسكهاي اكسيژن بود. سهم قواي روحي و بدني انسان در اين موفقيت به چه ميزان بود؟ با نهايت تأسف بنظر مي‌آيد در اين صعود سهم وسايل مادي و عملي از سهم روحيه و صفات برجسته بشري به مراتب بيشتر بوده است.
اين در حالي است كه همه مي‌دانيم نخستين صعود اورست نسبت به صعودهاي امروزي از كيفيت بسيار بالايي برخوردار بود و صعود گامهاي هيلاري در آن ارتفاع و به صورت سر طنابي و نه با استفاده از ثابت، ارزش فني خود را دارد. با اين حال در همان زمان نيز در فني بودن چنين صعودي نيز ترديد وجود داشته است.
به يقين محمد اوراز در صعودهاي متعدد به ويژه صعودهاي بدون اكسيژن توانست توانايي و استعداد بالايي را به نمايش گذارد. ولي از آنجايي كه طبق برنامه فدراسيون و نيز طبق خواستة شخصي خود او هدف اصلي و شايد نهايي‌اش ايستادن بر بلنداي 14 قله هشت هزارمتري حتي از ساده‌ترين و نرمالترين مسيرها بود. شايد هيچگاه لازم نديد و يا مجبور نشد كه به سوي صعودهاي سخت و دشوار فني روي آورده و با تمامي دوره‌هايي كه ديد و مداركي كه اخذ كرد هيچگاه براي صعودهاي فني كاربر، توانفرسا و كيفي از مسيرهاي نامالوف فكر نكرد و شايد همين نگاه باعث شده باشد تا وي بجاي درگيرشدن با تكه‌هاي سنگي ترجيح دهد تا دهليز برفي را تراورس نمايد.
ممكن است چنين اظهارنظرهايي در يك محيط معتاد شده به افراط و تفريط مخالفت‌هايي را برانگيزد و شايد فدراسيون چنانچه رسم است بكوشد تا با يادآوري دشواري‌هاي جذب بودجه، رديف كردن موفقيت‌هاي بدست آمده، بازگويي محروميت‌هاي مادي و شغلي شركت كنندگان در تيم‌هاي اعزامي و مشكلات مختلف برنامه‌ها هرگونه نقدي را تخطئه كند و يا با اين منطق به استهزاء منتقدين بپردازد كه از مسايل بالاي 7 هزار متر هيچ تجربه‌اي ندارند و فقط بلدند كه از دور بگويند: «لنگش كن».
ولي نويسنده معتقد است كه مي‌توان ضمن قدرداني از نكات مثبت تلاشهاي صورت گرفته و ضمن احترام به جنبه‌هاي اثرگذار كارهاي كوهنورداني چون «محمد اوراز» جنبه‌هاي منفي را نيز مورد نقد قرار داد. و سخن آخر اينكه در عصر انفجار اطلاعات ضرورتاًَ لازم نيست كه هركس تنها براساس تجربه شخصي خويش از ارتفاع بالا حق سخن گفتن داشته باشند بلكه مقايسة كارهاي انجام شده به روشني مي‌تواند بسيار گويا باشد. بد نيست كه براي اثبات اين مدعا با چند فراز از كتاب «اورست مسير دشوار» سخن خود را به پايان بريم. همه مي‌دانيم كه 29 سال قبل (پائيز 1975) يك تيم كوهنوردي به سرپرستي «كريس بانينگتون» موفق شدند براي نخستين بار مسير بسيار دشواري را بر روي جبهه جنوب غربي بگشايند. اعضاي تيم مجبور بودند با عبور از نوار صخره‌اي و صعود ديواره جنوبي اورست و گذر از دهليزهاي پوشيده از برف و قلوه سنگ خود را به قله جنوبي برسانند و در ارتفاع بالاي 8000 متر درگير كار فني بسيار جدي شوند.
«در سمت راست لبه‌اي ظاهر شد كه احتمال حمايت در آن بود ولي شكافي در صخره جهت قراردادن ميخ وجود نداشت. در حالي كه طناب را تمام كرده بودم از داخل كوله يك حلقه يدكي برداشتم و آنرا گره زدم. يك ميخ را در گوشه سمت راست جاي دادم و در شيار بين صخره و ديواره پشت سرم به حركت درآمدم كپسول اكسيژنم به هر برآمدگي مي‌گرفت و جاي پايم بسيار كم بود. بالاي سرم كلاهك‌هاي بزرگ آويزان بودند كه از فراز آنها پودر برف همانند جويباري روان بود. دنبال محل مناسبي براي قراردادن ميخ جهت حمايت بودم. با دقت لبه كوتاه شيب صخره را بالا رفتم. ناگهان كپسول اكسيژنم بپايان رسيد. فكر نمي‌كنم هيچگاه احساس خفگي را كه با برداشتي ماسك از چهره‌ام به من دست داد فراموش كنم. در لبه سقوط قرار گرفته بودم و احساس وحشت مي‌كردم مثل اينكه چيز گرمي در ساق پايم چكه چكه پايين مي‌رود».
جلوداري نيك استكورت در ارتفاع 8300 متري بود كه بسيار عالي، بدون حمايت و استفاده از اكسيژن از ميان دهليز پوشيده از برف و قلوه سنگ راه عبور از ديواره جنوبي را باز كرد و كوهنوردان را به حوزه برفي هدايت كرد كه به قله جنوبي اورست منتهي مي‌گشت.
سيد حميد صديقيان: مربي كوهنوردي

۲ نظر:

ميثم آراميده گفت...

سلام
آقاي زارعي مي خواستم بدانم جوابيه اي در مورد اين نقد نداريد . بخصوص در مورد آن قسمتهايي كه مربوط به شما و كتاب هيولاي سياه و ... مي شود ؟ نمي دانم شايد شما اهل مجادله و بحث نيستيد ؟ به هر حال همانطور كه خودتان در مطلبتان اشاره نموده ايد
شما هم جزو كوهنورداني هستيد كه حق پاسخگويي در مورد مباحث اين نقد داريد .
موفق و كامروا باشيد .

Reza.Zarei گفت...

سلام ميثم جان
نقد جالبي بود، بخصوص ريز بيني آقا حميد در نقدش قابل تقديره.
در مورد بخشيهايي كه به من مربوط ميشد ترجيح ميدم تنها خواننده و بهره برنده باشم. آخه كم پيدا ميشن منتقديني كه هدف نقدشون اصلاح دوستانشون باشه. نقد آقا حميد هم در مورد بنده چنين جنبه اي داشت. ديگه اينكه مسنر چرا در فلان صعود موفق و در ديگري شكست خورد و بزرگ نمايي يا كوچك انگاري صعودها چيزي نيست كه آدم را وادار به مجادله كنه.
در هر صورت از ساير دوستان زنجاني هم كه هدف اين نقد هستند درخواست دارم با ديد مثبت آنرامطالعه كنند و اگر قصد پاسخگويي دارند چندان عجولانه برخورد نكنند(گرچه مطمئنم آقاي نجاريان و ساير اعضاي تيم همگي براي زواياي مختلف اين نقد پاسخهاي قانع كننده اي دارند).
براي شما، آقا حميد و همه دوستانم در زنجان آرزوي بهروزي دارم.
با احترام
زارعي