۱۵ آذر ۱۳۸۶

يادگارهاي كوه نوردي


يادگارهاي كوه نوردي

18مهر سال 78 بود، حدوداي ظهر، نزديك امجديه بودم، سري به فدراسيون زدم.

خدا رحمتش كنه حاج حامد رو، داشت با پيرمردي صحبت مي كرد. از كوه مي گفتن و روزگار قديم. صدام زد و بهش معرفيم كرد. مي شناختمش و داستانهاي بزرگيش رو خونده بودم. اسم پر آوازه اي داشت در كوه نوردي ايران ولي سالها بود كه ترك ديار كرده بود.

صحبت از كغام است، كغام ميناسيان كوه نوردي از پيشروان اين رشته در ايران. كسي كه نام او و برادرش تا ابد بر پهنه كوههاي ايران و تخت سليمان جاودانه خواهد ماند.

مي گفت: شنيدم اينجا مجله اي براي كوه نوردان چاپ مي شه و در آن از من هم ياد شده.

به دنبال فصلنامه كوه بود و تاريخچه اي كه آقاي كتيبه اي نوشته بود.

اون روز كغام از سالهاي دور گفت:

از صعود سال 1936 ولفگانگ گورتر و اشتاينر روي گرده آلمانها

از صعود كوه نوردان اهل سون فرانسه به دره يخار در سال 1955 به همراه كغام

از صعودش به همراه ايتاليائيها به مورگل دنا و دوزرده در زردكوه بختياري در سال 1933

كغام از زيباترين و در عين حال ترسناك ترين نامگذاري يك كوه گفت

مي گفت: به همراه برادرم نوراير و يك راهنماي محلي براي صعود قله هاي پشت علم كوه رفته بوديم. قله هايي كه نامي نداشتند ولي بلند بودند.

مي گفت: موقع صعود سر و صداي عجيبي شنيدم. به پشت سر نگاه كردم، خرس بزرگي را ديدم كه به سرعت به سمت ما هجوم آورده. نوراير آخرين نفر تيم بود، لحظه اي مردد بودم چي كار كنم. وحشت زده نشستم. خرس به نوراير نزديك شد. چاره اي نداشتم جز درگيري با خرس.

مي گفت: سنگي را برداشتم و به سمتش هجوم بردم.

مي گفت: سنگ رو پرتاب كردم خورد تو سينه حيوان. خرس براي لحظه اي متعجب به من نگاه كرد. با ديدن عكس العمل خرس سنگ ديگري برداشتم و اينبار سه نفري با هم به سمتش حمله كرديم. خرس كه با پرتاب سنگ از سوي ما مواجه شده بود، گامي به عقب نهاد و ما در پيش براه افتاديم.

مي گفت: خرس خودش رو روي يخچالهاي كوه انداخت و به سرعت دور شد.

كغام مي گفت: ساعتي رو از ترسمون همون جا نشستيم.

بعدها اونها اسم كوه را خرسان نهادند.

كغام از مرگ برادرش نوراير روي سياه كمان گفت و از اون به عنوان تلخترين روز زندگيش ياد كرد. مي گفت، موقع صعود از يالي سنگي براي رسيدن به قله، زمانيكه نوراير تخته سنگي را گرفته بود تا ازش بالا بره تخته سنگ حركت كرد برگشت روي خودش و از پا درش آورد. مي گفت اون شب رو پيشش مونديم و روز بعد براي كمك آوردن در حمل جسدش راهي رودبارك شديم. از برخورد تعجب انگيز مردم محلي گفت و تلخي پائين آوردن برادرش.

به كغام در مورد تابلوي يادبود برادرش گفتم كه به همت كوه نوردان ارامنه روي يكي از قله هاي سياه سنگها قرار گرفته و زنده بودن اسم آن دو براي هميشه در كوههاي ايران.

............................

آنروز براي چند ساعتي با كغام ميناسيان به گفتگو پرداختيم. وي به همراه حاجي حامدرفت تا چند جلد از مجله اي رو كه در موردش نوشته بود پيدا كنه و ما سالها با خواندن اسم خرسان و علم كوه به ياد او باشيم


هیچ نظری موجود نیست: