۸ مهر ۱۳۸۹

گزارش برنامه صعود قله 8125 متری نانگا پار بات

 گزارش برنامه صعود قله 8125 متری نانگا پار بات
عظیم قیچی ساز - پاسی از نیمه شب 30 تيرماه گذشته بود که وارد اسلام آباد شدم و پس از تحویل گرفتن بارهایم که شامل یک کیسه بار و کوله پشتی  بود، به همراه «سلطان» مسئول دفتر شرکت «نظیر سبیر»  به طرف هتل حرکت کردیم.  در راه از او در مورد دوستان نپالی يعني مينگما و داوا كه قرار است به اتفاق راهي نانگاپاربات شويم سوال کردم و  باخبر شدم که آنها روز قبل به اسلام آباد رسیده وهم اکنون در هتل اقامت دارند.
مینگما برادر بزرگ تر که برای صعود دوازدهمین هشت هزار متری خود تلاش خواهد کرد و داوا برادر کوچک تر برای صعود هشتمین هشت هزار متری راهي پاكستان شده اند. مينگما صد دارد تا با صعود به 14 قله 8000 متري نام خود را به عنوان نخستين كوهنورد نپالي فاتح تمامي 8000 متريها به ثبت رساند. او براي اين امر تنها نانگاپاربات، گاشربرومI و كانچن چونگا را در پيش دارد. برادر كوچكتر مينگما، داوا نيز براي كمك به موفقيت او در اين سفر حاضر شده و به قول خودشان داوا شرپاي مينگما خواهد بود.
پس از استراحتي كوتاه در هتل و صرف صبحانه منتظر سلطان می شویم تا با هم به شرکت نظیر سبیر رفته و از آنجا برای اخذ مجوز راهي اداره تورسیم شویم. از آنجایی که من دیرتر با تیم هم آهنگ شده ام چند روزی طول خواهد کشید تا مجوز  صعودم  صادر شود. جالب آنكه آن روز در اداره توریسم چند ساعتی معطل شديم و به دلیل نبودن افسر مربوطه در اداره به هتل باز گشتيم.
بدليل بروكراسي اداري در وزارت توريسم دو روز بعد را نيز برای گرفتن مجوز از دست می دهیم و در نهایت به پیشنهاد سلطان و از آنجا كه تا كمپ اصلي نيازي به مجوز نداريم قرار می شود  تا فردا به طرف چیلاس، آخرين شهر مسيرمان پيش از رسيدن به كمپ اصلي حرکت کنیم و او هم پس از اخذ مجوز آن را برای مان ارسال نمايد.
تیم کره که مجوز صعود ما به اتفاق ايشان اخذ گرديده یک هفته قبل به کمپ اصلی رسیده اند و ما از ايشان عقبتر هستیم. تیم دیگر حاضر در منطقه تیمي لهستاني می باشد که از یک ماه قبل فعالیت خود را آغاز نموده و زمانی که ما به کمپ اصلی رسیدیم، متوجه شدیم دو نفر از آنها موفق به صعود قله شده اند. 
صبح روز سوم تير ماه ساعت 5 بامداد با یک دستگاه سواری و از طريق بزرگراه قراقروم به طرف چیلاس حرکت كرديم. مسیری پر پیچ و خم وخطرناک در مجاورت رود ايندوس كه از كوههاي سربه فلك كشيده قراقروم، هيماليا و هندوكش سرچشمه مي گيرد، و پيچ و خمهايي كه عبور از آنها همراه است با تکانهای شدید که بیشتر شبیه قایق سواری است. آنروز صبح برای آنکه دچار مشکل نشوم ترجیح دادم صبحانه نخورم و البته به رغم زيبايي هاي مسير چون چندین بار در برنامه های قبلی آنرا طی کرده بودم دیگر برایم جذابیتی نداشت. همين امر بر كسل كننده بودن آن مي افزود. در نهايت ساعت 10 شب به چیلاس رسيديم و پس از تخليه بارهايمان و خوردن شام به خوابي عميق فرو رفتيم. 
صبح روز بعد بدليل توقف در چيلاس ضمن استراحت بيشتر پس از صرف صبحانه با عبدالمنان «راهنمای محلی» به روستا می رویم تا کمبودها و دیگر مایحتاج کمپ اصلی  را تهیه و تکمیل کنیم. با جمع آوري لوازم عبدالمنان همه لوازم را  به روستای دیامیر انتقال می دهد تا باربرها  به کمپ اصلی حمل کنند. عبدالمنان پسر همان مردی است که راینهولد مسنر را پس از فرود از مسیر دیامیر نیمه جان پیدا کرده و به پایین انتقال داده بود، او هم اکنون راهنمای محلی نانگاه پارابات  می باشد . لازم به ذكر است مسنردر نخستين صعود 8000 متري خود و در سال 1970 به همراه برادرش گونتر پس از صعود نانگاپاربات از مسير روپال با تراورس اين كوه از طريق گرده ديامير باز گشتند. متاسفانه گونتر در بازگشت بر اثر سقوط بهمن ناپديد شد. جسد اين كوهنورد حدود 30 سال بعد در دامنه هاي كوه پيدا شد.
5/4/89
ساعت : 30/4 دقیقه  بامداد تیم سه نفره يعني من و دو شرپاي نپالي به همراه منان و آشپزمان «ریاض الحق» سوار بر جیپ از چیلاس به طرف روستای دیامیر حرکت كرديم.  نخستين نماي نانگاپاربات پيش از روستا همه را به تحسين واداشت.
پس از ترک جیپه و عبور از یک پل معلق تک رشته ای خود را به آن طرف رودخانه می رسانیم و شروع به راه پیمایی به طرف روستای دیامیر می نمائیم. در دیامیر توقف کوتاهی خواهیم داشت و با ترک آن به سمت دومین روستای مسیر مان زیگوت حرکت می کنیم. زیگوت همان روستایی است که پدر زنده یاد سامان نعمتی هزینه ساخت پلی بر روی رودخانه آن را پرداخت کرده تا روستائیان از آن استفاده نمایند. پدر سامان تابلویی را به من سپرده تا در جای مناسبی بر روی پل نصب نمایم.  تابلو را کنار پل بر روی سنگی بزرگ به دور از دسترس کودکان نصب کرده و دوباره به مسیر خود ادامه می دهیم. هوا بسیار گرم و آزاردهنده است هر از گاهی استراحتی کرده و پس از نوشیدن آب به راهمان ادامه می دهیم. امروز از نهار خبری نیست چون کل وسایل کمپ اصلی به بالا انتقال داده شده است. نزدیک روستای سر (SER) با ارتفاع تقریبی 3000 متر برای شب مانی توقف می کنیم. عبدالمنان اهل این روستا است و در اینجا مهمانخانه ای در دست  ساخت دارد او می گوید هزینه ساخت آن را رینهولد مسنر تقبل کرده است. هفت  نفر از سیزده  نفر تیم لهستان را که در حال بازگشت از کمپ اصلی  هستند، در اینجا ملاقات نمودیم، آنها خبر صعود دو نفر از اعضای تیم شان را داده و در مورد تیم کره می گویند که آنها کمپ دوم را برقرار کرده اند و فردا به سمت کمپ سوم در ارتفاع 6800 متر خواهند رفت.
ساعت شش  روز ششم تیرماه به طرف کمپ اصلی حرکت می کنیم. به گفته منان  شش  ساعت تا کمپ اصلی  راه است. تمامی مسیر سرسبز و پوشیده از گیاه و درخت است.  بارهای مان به وسیله قاطر حمل  می شود و فشار زیادی روی دوش باربرها نیست. ساعت دوازده به کمپ اصلی رسیده و با سرپرست تیم کره که از این پس سرپرست ما نیز می باشد و JONG نام دارد ملاقات می کنیم. بدین شکل تیم هفت  نفره ما متشکل از 4 کره ای 2 نپالی و یک ایرانی می باشد، گرچه هنوز نفرات تیم همدیگر را ملاقات نکرده اند ، زیرا سایرین  برای هم هوایی در کمپ های بالا فعالیت می کنند. پس از اندکی استراحت و خوردن چای مشغول برپایی چادرهای مان می شویم. امروز دوستان کره ای تا کمپ سوم  ارتفاع 6800 متری صعود کرده اند آنها پس از شب مانی فردا به کمپ اصلی بازگشته و منتظر هوای خوب برای صعود می شوند. برنامه هم از فردا آغاز خواهد شد.
7/4/89
پس از خوردن  صبحانه مشغول بستن بارها می شویم. قرار است ساعت سه بعد از ظهر به سمت کمپ یک حرکت کنیم. نفرات کره ای ساعت 6 صبح از کمپ 3 حرکت کرده و حدود ساعت 12 به کمپ اصلی رسیدند. آنها  از کوهنوردان خوب و با تجربه کره می باشند . کیم kim  تجربه صعود هفت قله و seo  چهار قله و کیم بزرگ ده قله هشت هزارمتری را در کارنامه دارند.  بعد از نهار کوله ها را بسته و به سمت کمپ یک حرکت می کنیم. پس از سه ساعت فعالیت حدود ساعت شش در ارتفاع 4850 متر در کمپ یک مستقر می شویم. تنها قسمتی از مسیر دارای شکاف بوده و بقیه مسیر تا کمپ یک پوشیده از برف است بهمن بزرگی که چند روز قبل سقوط کرده تمامی مسیر را پوشانده است. کمپ در زیر سنگی بزرگ و ایمن قرار دارد که بر اثر تابش آفتاب بر روی سنگ از روی آن آب سرازیر می شود، ما هم از وقت استفاده کرده و تمام بطری هایمان را پر می کنیم. پس از صرف شام به سرعت به خواب رفتیم تا صبح زود به طرف کمپ دوم صعود نمائیم.
ساعت شش صبح  به طرف کمپ دو حرکت کردیم از همان ابتدا  کمی فاصله بین نفرات می افتد فاصله  کارگاه ها  حدود 100 متر بوده و  شیب مسیر در حدود 50 الی 60 درجه است. کوله پشتی را نمی توان برای لحظه ای  زمین گذاشت. برای نشستن و استراحت باید همه ی وسایل را حمایت کرد. مسیر طولانی و خطرناک است و لحظه ای درنگ غیر قابل جبران خواهد بود. شیب آخر منتهی به کمپ دو با حدود 100 متر دیواره، راه را به روی مان بسته و طناب های ثابت کهنه و یخ بسته از آن آویزان است. این همان دیواره معروف مسیر «کینشوفر» می باشد و حتی بالای دیواره سه پایه ای فلزی با سیم بکسلی زنگ زده که تا زیر دیواره امتداد دارد به خوبی دیده می شود. این تشکیلات را برای بارکشی در اول صعود نصب کرده بودند.  صعود این دیواره با کوله پشتی سنگین و تنها با یک یومار انرژی مضاعفی می طلبد به هر ترتیبی است مسیر را  با کمک طناب های ثابت و نردبان های بکسلی که اکثراً غیر قابل اطمینان است صعود نمودیم. پس از صعود دیواره بر روی تیغه، محل کمپ دو در ارتفاع 6000  قابل مشاهده است.
ساعت 30/13 به کمپ دو می رسیم محل کمپ در جای غیر منتظره ای بنا شده و تنها برای برپایی 2 الی 3 چادر جا است .
از دوستان کره ای اجازه استفاده از چادر آنها را گرفته ایم. کمی بالاتر چادر قرمز رنگی زیر برف مدفون شده که آن هم متعلق به لهستانی ها می باشد گرچه طوفان آنرا خراب و غیر قابل استفاده نموده. به داخل چادر رفته و استراحت می کنم و منتظر نپالی ها می نشینم. ساعت 5/2 صدای آنها را می شنوم که به چادر نزدیک می شوند و هر دو به چادر آمده و از شیب زیاد مسیر و خطرناک بودن دیواره شکوه می کنند. خوشبختانه چادر بزرگ است و به راحتی استراحت می کنیم و تا حد توان آب تهیه کرده و می نوشیم تا مایعات بدن مان تامین شود. شب را در کمپ دو مانده تا فردا با آرزوی هوای خوب به طرف کمپ سه حرکت کنیم. از ساعت 11 شب بارش برف  شروع می شود و این طور به نظر می رسد که  برای فردا هوای خوبی نداشته باشیم.
9/4/89
بَرف روی چادر را تا صبح چندین بار تکان داده تا روی هم انباشته نشده و آسیبی به چادر نرسد. از ساعت شش صبح همگی درون کیسه خواب هایمان بیدار و منتظریم تا بارش متوقف شود این انتظار تا ساعت ده به طول می انجامد در این مدت صبحانه خورده و با  بی سیم وضع هوا را از کمپ اصلی جویا می شویم. آنها خبر از بارش برف تا دو روز آینده را می دهند. بالاخره ما هم تصمیم به بازگشت گرفتیم. ساعت یازده پس از جمع کردن وسایل و محکم کردن چادر با چند نبشی به پایین سرازیر می شویم. ساعت 30/13 به کمپ یک رسیده و پس از کمی استراحت به طرف کمپ اصلی حرکت کردیم. ساعت 30/15 در حالی که باران می بارد به کمپ اصلی می رسیم. همه داخل چادرها هستند. بعد از نهار با ایران تماس گرفته و وضعیت صعود و فعالیت انجام شده را به فدراسیون گزارش دادم و از آنها می خواهم تا وضعیت هوای چند روز آینده را به من اطلاع دهند .
10/4/89
از تاریخ 10/4 تا 15/4 درکمپ اصلی  به  استراحت پرداخته و منتظر هوای خوب می مانیم. در این روزها گزارش های مختلفی از هواشناسی دریافت کردیم، تا اینکه برای روزهای هفده تا بیستم تیر ماه هوای خوب گزارش شد، ولی سرعت باد را در ارتفاع بالای هشت هزار متر 60 الی 70 کیلومتر در ساعت  برآورد  نموده اند.  قرار می شود  فردا  همه اعضای تیم کمپ اصلی را به طرف کمپ های بالا و صعود قله ترک کنیم. ضمن آنکه روز 15 تیر یک خانم آمریکایی به همراه دو باربر پاکستانی کمپ اصلی را  به  مقصد کمپ یک ترک نمود، تا در  روزهای آینده راهی قله شوند.
16/4/89
ساعت پنج بامداد بیدار شده و پس از صرف صبحانه آماده می شویم. کره ای ها نیز آماده اند که پس از اطلاع از وضعیت آب و هوای در روزهای آینده حرکت کنند. سایتی که آنها وضعیت آب و هوا  را  می گیرند  همه روزه ساعت 30/5 صبح پیش بینی جدید ارائه می کند. بالاخره ساعت 6 همگی حرکت خود را به طرف کمپ یک آغاز نمودیم. سرعت پیشرویمان نسبتاً سریع است و همگی در عرض دو ساعت به کمپ یک رسیدیم. وسایل مورد نیاز را از کمپ یک برداشته و بدون اتلاف وقت به طرف کمپ 2 ادامه مسیر می دهیم. من به همراه یکی از کره ای ها جلوتر حرکت می کنیم. به اول طناب های ثابت رسیده و پشت سر هم کارگاه ها را عبور می کنیم. مسیر را حدود 30 سانتی متری برف تازه پوشانده که نیاز به برف کوبی دارد. جلوتر از کوهنورد کره ای وارد مسیر دیواره زیر کمپ 2 شده و از آن عبور کردم و حدود ساعت 30/14 به کمپ 2 رسیدم. محمد علی «باربر پاکستانی»  به همراه خانم آمریکایی از دیروز منتظر تیم ما بودن تا به اتفاق به طرف کمپ های بالاتر صعود کنیم. بعد از حدود یک ساعت تمامی افراد به کمپ دو رسیدند. کره ای ها مشغول تمیز کردن برف های اطراف چادرشان هستند و من هم کمی بالاتر از آنها به اتفاق نپالی ها مشغول کندن و صاف کردن جای چادر برای بر پایی آن شدم. چادرمان کوچک است و مطمئناً به خاطر تنگی جا اذیت خواهیم شد.
ساعت 30/5 روز 17 تیر ماه صدای آقای کیم (kim) بلند می شود تا بیدار شویم ما مشغول صرف صبحانه هستیم که کره ایها حرکت می کنند و پشت سر آنها ما با سی دقیقه تاخیر به راه افتادیم. مسیر پس از عبور سنگ ها بر روی شیبی یخی تا زیر کمپ سه  ادامه دارد از  کمپ سه  به  بالا پوشیده از برف است.  از انتهای شیب یخی، کمپ سه را می توان دید که چادری زرد رنگ خودنمائی می کند . حدود ساعت دوازده در ارتفاع 6800 متری به محل کمپ سه رسیدیم. از کمپ دو به بالا نسبت به دیروز آهسته تر صعود کرده ام چون بدون هم هوایی به این ارتفاع صعود می کنم و قصد شب مانی در آنجا را دارم. در محل کمپ سه  با چادر شکسته و پاره لهستانی ها مواجه می شویم. با زحمت زیادی یخ آن را کنده و کنار می گذاریم تا چادرمان را در جای آن بر پا کنیم. با مینگما چادر را بر پا کرده و به داخل آن می رویم پس از یک ساعتی «محمد علی» و «داوا»  نیز می آیند ولی از خانم آمریکایی خبری نیست و محمد علی می گوید سرعت صعود او پایین است و سه  الی چهار ساعت دیگر می رسد .
به محمد علی کمک می کنیم تا چادرش را  بر پا کند. کره ای ها 20 متری بالاتر از ما زیر سنگ چادر زده اند، زیرا در اینجا تنها برای 2 چادر جا هست. کره ای ها هفته قبل به هنگام هم هوایی چادرشان را بر پا کرده اند. نزدیک غروب کوهنورد زن آمریکایی نیز به کمپ  رسیده و همگی (8نفر) در کمپ سه در ارتفاع 6800 متری مستقر می شویم.
صبح روز 18 تیر ماه ساعت شش همگی آماده حرکت هستیم ولی از خانم آمریکایی و محمد علی خبری نیست و آنها هنوز داخل  چادرشان هستند. فکر کنم دیگر تصمیم به ادامه مسیر نداشته باشند در نتیجه ما شش نفر شامل سه کره ای، دو نپالی و من به طرف کمپ  چهار حرکت کردیم. از ابتدای مسیر تا ارتفاع 7100 متری خبری از طناب ثابت نیست و می بایست با تکیه بر کلنگ صعود کنیم. پس از رسیدن به طناب های ثابت  یومارم به دلیل قطر کم طناب درگیر نمی شود در نتیجه می باید با دست طناب را گرفته  و  با  احتیاط  صعود کنم. با تراورس شیبی پر برف به سمت راست و صعود  یالی سنگی  مدتی استراحت می کنم تا سایر نفرات برسند. نمای زیبای دشت زیر قله پوشیده از برف است. از وقت استفاده کرده و مدتی فیلم برداری و عکاسی کردم. با رسیدن نفرات دوباره حرکت می کنیم تا از دشت برفی عبور نمائیم. حجم برف زیاد است در نتیجه به ترتیب نفرات جلو عوض می شوند تا همه برف کوبی کنند. از محل استراحت بر روی یال سنگی تا کمپ چهار تمامی مسیر به صورت تراورس می باشد و ارتفاع چندانی صعود نمی گیریم. به اتفاق تصمیم به جلوتر بردن کمپ تا نزدیکی هرم  قله را داریم، تا فردا مسیر کوتاه تری را طی کنیم.  بالاخره پس از رسیدن به محلی مناسب در ارتفاع  7200 متری کمپ چهار را با آماده کردن جای چادر  بر پا می کنیم. داوا که کمی عقب مانده رسیده و همگی وارد  چادر می شویم. سریعاً آبی تهیه کرده و پس از نوشیدن به  استراحت می پردازیم زیرا قرار است ساعت دوازده شب به طرف قله حرکت کنیم .
19/4/89
ساعت یک همگی بیرون چادر آماده حرکت هستیم و پشت سر هم آرام آرام پیش روی می کنیم خبری از مهتاب نیست تاریکی مطلق همه جا را فرا گرفته است  با  خاموش کردن چراغ پیشانی نفر جلویی دیده نمی شود. ابتدا  مسیر را تراورس کرده  تا به شیب منتهی به زیر قله برسیم. به نوبت مسیر را برف کوبی می کنیم تا نفرات زیاد خسته نشوند. حدود دو ساعت طول می کشد تا تراورس تمام شود. با گذشت زمان هوا نیز روشن تر می شود. قسمتهایی از شیب برفی زیر قله را برف سفت و یخ زده پوشانده است با تکیه بر کلنگ و کرامپون از آنها عبور می کنیم. حدود ساعت 10 وزش باد پیش بینی شده شروع می شود و به دنبال آن دما به شدت کاهش می یابد. سرمای زیاد دست و پا و صورت مان را اذیت می کند مدام انگشت ها و بینی ام را مالش می دهم تا سرما زده نشوند. شدت باد به قدری است که کره ای ها تصمیم به بازگشت می گیرند من و  مینگما تصمیم به ادامه مسیر و صعود داریم. کوهنوردان کره ای با کمپ اصلی تماس گرفته و پس از مشورت، آنها نیز پشت سرِما به صعود ادامه می دهند دیگر انتهای مسیر مشخص است و بعد از آن دیگر شیبی وجود ندارد. تا به ثمر رسیدن زحمات مان اندکی بیش نمانده است. از خوشحالی دیگر به سرعت باد وکاهش دما اهمیت نمی دهیم. مینگما جلوتر از بقیه دستانش را بالا می برد و اشاره می کند که دیگر تمام است  وقتی به قله می رسم و نبشی فرو رفته در سنگ را می بینم دیگر شکی در قله بودن ندارم. اینجا همان مکانی است که هرمان بول 57 سال قبل به تنهایی بر آن گام نهاد. اینجا همان مکانی است که کوهنوردان بسیاری برای دست یابی به آن جان خود را از دست داده اند. اینجا فراز کوه عریان می باشد.
کوله ام را زمین گذاشته و دوربینم را بیرون می آورم تا این لحظات را ثبت نمایم. نفرات یک به یک به قله می رسند کیم (KIM) بزرگ – داوا و بعد کیم (kim) کوتاه قد. هنوز از کوهنورد دیگر کره ای (seo) خبری نیست او با کمی تاخیر آرام آرام خود را می رساند. پس از فیلم برداری از مناظر زیبای قله به سراغ دوربین عکاسی می روم. دوربین مینگما یخ زده و نمی تواند عکاسی کند و از این بابت ناراحت است با هم چند عکس به یادگار گرفته و آماده برگشت می شویم. گرچه دل کندن از فراز این غول 8000 متری دشوار است،
در نهایت همه با هم در مسیری مستقیم از روی شیب برفی به پائین سرازیر شدیم. به هنگام  صعود کمی بیشتر به سمت راست متمایل شده و از مسیر منحرف شده بودیم. در موقع برگشت از مسیری متفاوت فرود می آییم. در بازگشت کمی احساس خستگی می کنم و هر از چند گاهی استراحت می پردازم. به نظرم علت آن عدم هم هوایی مناسب و سرعت صعود می باشد. حدود ساعت 30/19 کمی مانده به غروب آفتاب به چادرمان می رسیم و از فرط خستگی بدون نوشیدن آب به کیسه خوابهایمان پناه می بریم. پس از مدتی تلفن را از جیبم بیرون آورده و خبر صعود را به ایران می دهم تا  آنها را  از نگرانی در آورم. به هر زحمتی هست برف آورده و آب تهیه می کنیم. از بی آبی گلویمان خشک شده و نفس کشیدن برایمان دشوار است.
صبح چادر یخ زده کمپ چهار را جمع کرده و به سمت پائین حرکت می کنیم. کره ای ها سرعت خوبی دارند و جلوتر از ما حرکت می نمائیم. در این چهار روز فعالیت از تنگی جا و نامناسب بودن غذا خیلی اذیت شده ام به این دلیل که کلا ً نوع غذای نپالی ها و من فرق داشته و نتوانسته ام تغذیه مناسبی داشته باشم و در مورد جا هم شب ها خواب و استراحت راحت و کاملی نداشته ام. در مجموع بدن مان تخلیه انرژی شده و تحلیل رفته است. حدود ساعت چهار بعد از ظهر به کمپ سه رسیده و تصمیم به شب مانی می گیریم. چادر را بر پا کرده و به درون آن می رویم بدون هیچ صحبتی هر کس گوشه ای به خواب می رود. نیمه های شب در بین مواد غذایی یخ زده به دنبال غذا هستم تا اگر بتوانم چیزی بخورم. گلوی همه مان از خشکی هوا زخم شده و  نمی توانیم غذا  بخوریم. بهترین چیز مایعات است. نسکافه ای تهیه کرده و می نوشیم.
21/4/89
رفته رفته هوا روشن می شود و ما آماده حرکت. به هر زحمتی است از چادر بیرون آماده و   وسایل مان را جمع می کنیم. درون چادر آنقدر کوچک است که جای تکان خوردن نیست.  نمی دانم برودت دما زیاد است یا ما احساس سرمای شدید می کنیم. به هر ترتیبی است با دستان یخ زده چادر را جمع کرده و به پایین سرازیر می شویم. در کمپ 2 مقداری کمپوت گرم کرده و می خوریم و دوباره به حرکت خود ادامه می دهیم. از دیواره کینشوفر با احتیاط فرود می رویم. آنقدر طناب  از روی دیوار آویزان است که نمی دانیم  با کدام یک فرود برویم.
از کمپ یک وسایل مان را برداشته و بعد از ظهر به کمپ اصلی می رسیم. ریاض، آشپزمان، با شربت و ریسه ای از گل به استقبال مان آمده و اولین نفری است که صعودمان را تبریک می گوید. پس از خوردن نهار به چادرمان می رویم تا وسایل مان را جمع کنیم . فردا باربرها برای بردن بارها می آیند و من با نانگاپاربات و قله طلایی و عریان آن خداحافظی خواهم کرد تا تنها پرچم زیبا و سه رنگ کشورم بر فراز آن به یادگار باقی بماند.

هیچ نظری موجود نیست: