۹ مهر ۱۳۸۶

آزمايشگاهي به نام اورست


آزمايشگاهي به نام اورست
اعتماد- آزاده بهرامجي- گروهي از پرستاران و پزشکان به تازگي از سفر چندماهه کوهنوردي خود به اورست بازگشته اند. اين افراد بر فراز بلند ترين قله دنيا تحقيقات گسترده يي را در مورد درمان بيماران نيازمند به مراقبت هاي ويژه به انجام رسانده اند.
رينهولد مسنر اولين کوهنوردي که در سال 1978 به همراه پيتر هابلر موفق به فتح اورست بدون همراه آوردن کپسول اکسيژن شد جمله يي معروف دارد. او مي گويد؛ «من چيزي جز يک ريه نازک کاغذي نيستم که در بين مه قله ها غوطه مي خورم.» فتح اورست به تنهايي کار شاقي محسوب مي شود اما اين گروه فداکار فشار کار را به جان خريدند تا بتوانند وضعيت افرادي را که داراي مشکلات جدي هستند تا حدي درک کرده و براي حل مشکل شان چاره يي بينديشند. اين سفر در حقيقت يک سفر کاري بود و کوه اورست آزمايشگاه اين محققان به حساب مي آيد. اين پروژه به اين منظور صورت گرفت تا پزشکان دريابند که به چه علت بعضي افراد قادرند راحت تر با کمبود اکسيژن کنار بيايند و چرا بعضي با کمبود آن به حالت مرگ مي افتند.

با گرفتن آزمايش خون از همه اعضاي گروه و بررسي اين آزمايشات در ارتفاع بالا پزشکان اميدوارند بتوانند مشکلات بيماراني را که با کمبود اکسيژن روبه رو هستند، حل کنند. اعضاي اين گروه در ارتفاعات مختلف دست به اين آزمايشات زدند تا براي تمام کوهنوردان در هر مرحله از مسير فتح اورست چاره يي بينديشند.

نتايج اين تحقيقات براي بيماراني که مبتلا به بيماري هاي خطرناک مانند کبودي در نوزادان، بيماري هاي ارثي قلبي، برونشيت مزمن و غيره هستند نيز مفيد خواهد بود

کمپ پزشکان در ارتفاع 5300 متري هيماليا تشکيل شد و اعضاي گروه به مدت دو ماه در آن اقامت گزيدند. در اين ارتفاع تنها نيمي از اکسيژن موجود در هوا امکان ورود به ريه ها را پيدا مي کند. در اورست دماي هوا از منفي 20 درجه سانتيگراد در شب تا 20 درجه سانتيگراد در روز زماني که خورشيد در آسمان مي درخشد متغير است. عمدتاً شرپاها (بوميان ساکن اورست) براي اعضاي گروه چاي داغ را آماده کرده و آنها را صبح علي الطلوع بيدار مي کنند. در اين وقت روز دماي هوا هنوز زير صفر است. متاسفانه اعضاي گروه به مدت 75 روز اجازه نوشيدن هيچ چيز به جز آب را تا قبل از انجام آزمايشات سي دقيقه يي بر روي خود نداشتند. اعضاي گروه از اين آزمايشات مداوم با عنوان «دفترچه خاطرات روزانه» ياد مي کنند. خيلي از اعضا در ابتدا قادر به آغاز کردن روز خود بدون بهره گرفتن از کافئين نبودند. البته اين امر در قبال پوشيدن تي شرت براي گرفتن فشار خون در شرايطي که دماي هوا زير صفر است چندان سخت به نظر نمي رسيد، افراد حتي بدون انجام آزمايشات تعيين شده دريافتند معني زندگي کردن با اکسيژن کم چه مي تواند باشد. تقريباً تمام اعضاي گروه وزن زيادي از دست دادند. ميانگين کاهش وزن اعضاي گروه چيزي حدود 20 کيلو بود. زندگي در کمپ باعث کاهش اشتهاي اعضا شد تا حدي که آنها به زور خود را مجبور به خوردن غذا مي کردند. البته اوضاع خيلي از محققان بدتر از ديگران بود زيرا آنها مجبور بودند هر چيزي را که در 24 ساعت مي خوردند به دقت وزن کرده و ارزش غذايي آن را بنويسند. اگر آنها اين کار را به درستي انجام نمي دادند اجازه خوردن غذاي خود را نداشتند. در اين زمان آنها مجبور بودند ادرار و مدفوع خود را در ظرف هايي نگه دارند تا براي انجام آزمايشات دقيق به انگلستان بفرستند. خوشبختانه نگهداري از اين فضولات انساني به اين دليل که آنها در داخل جعبه هاي پلاستيکي منجمد مي شدند چندان فاجعه آميز نبود.

اين گروه قصد داشتند دريابند چرا افراد در ارتفاعات بالا وزن کم مي کنند. به علاوه آنها بايد درمي يافتند که در زمان بودن در ارتفاعات زياد افراد چربي خود را از دست مي دهند يا ماهيچه هاي آنها تحليل مي رود.

کاهش شديد و ناگهاني وزن يکي از نشانه هاي ابتلا به بيماري هاي جدي و خطرناک است. در ارتفاعات بالاتر اورست شرايط از موارد ذکر شده هم بدتر بود. مايک گروکات رهبر اين گروه تحقيقاتي (که استاد تمام دانشگاه يوسي ال اي است بيان داشت که پس از دوچرخه زدن در ارتفاع 8 هزار متري، 850 متر زير قله) به شدت احساس خفگي مي کرده است. او مي گويد؛ «احساس شديد خفگي داشتم البته پاهايم به هيچ عنوان خسته نشده بودند. در ارتفاعي هم سطح دريا شما به علت خسته شدن عضلات خود دست از ورزش مي کشيد اما در ارتفاعات زياد نبود اکسيژن مانع از انجام فعاليت هاي فيزيکي مي شود.»

با اين تجربه پزشکان دريافتند که بيماران مبتلا به ناراحتي هاي تنفسي قبل از وصل شدن به دستگاه اکسيژن چه زجري را تحمل مي کنند. زماني که سوزن سرنگ براي گرفتن خون در ارتفاع 8457 متري وارد بدن اعضا شد آنها درد زيادي را در رگ هاي خود تجربه کردند اما اين درد به بدي دردي که پس از بازگشت به کمپ احساس مي کردند، نبود. مايک گفت؛ من تا به حال يک بار هم از آمپول زدن درد نکشيده بودم. اما با گذشت زمان حالم از هر چه سرنگ و آمپول بود به هم مي خورد. من به زودي دريافتم که آزمايشات آخر پس از فتح قله بيشتر از لحاظ رواني من را آزار مي داد تا از لحاظ جسماني. اين شايد همان احساسي است که بيماراني که مدت ها است در بيمارستان بستري هستند با آن درگير هستند. با گذشت زمان شرايط بدتر مي شود و بيمار هيچ گاه به آن عادت نمي کند

و بخوانید

يك ايراني در تيم تحقيقاتي انگلستان

هیچ نظری موجود نیست: