سال 1982 راينولد مسنر هنگام صعود به قله گاشربروم II با جسد كوه نوردي اطريشي مواجه گرديد، مسنر براي صعود قله بي تفاوت از كنار اين كوه نورد جان باخته عبور مي نمايد. در بازگشت به تيرول روزنامه ها و خانواده آن كوه نورد فقيد با عصبانيت او را كوه نوردي دانستند كه از روي جسد سايرين براي فتح قلل عبور مي نمايد. دو سال بعد وي هنگام تراورس گاشربرومها به همراه هانس كمرلندر انرژي و زمان زيادي را به دفن جسد آن كوه نورد اختصاص داد.
در سال 1976 جسد كوه نورد ژاپني پس از 15 سال از مرگ او سر از يخچال گاشربرومها در مي آورد. اعضاي تيمي از ژاپن به درخواست ساير گروههاي حاضر در منطقه اقدام به سوزاندن او و ريختن خاكسترش در شكافهاي يخچال مي نمايند.
سال 1998 جسد كوه نوردي فرانسوي در پايه هاي يخچال خمبو آشكار گرديد. شرپاها زمان مرگ او را بيش از 10 سال قبل مي دانستند. آنها جسد پوسيده را به درون شكافها انداختند تا از ديد خارج شود.
سال 2000 در مسير صعود به چوآيو، كمي بالاتر از كمپ 1 با جسد كوه نوردي اطريشي مواجه شديم. وي حدود 4 سال قبل در آن محل بر اثر سقوط كشته شده بود. شرپاها هر روز روي او را با برف تازه مي پوشاندند، اما آنجا نه شكافي وجود داشت تا جسد را به داخل آن بياندازند و نه حسي براي كندن برف عميق و دفن او.
سال 2001 شرپاهاي نپالي جسد بابو چيري كوه نورد پرتوان نپالي را از عمق 30 متري شكافها خارج ساخته، از يخچال خطرناك خمبو پائين آوردند تا در دهكده زادگاهش به خاكستر تبديل نمايند.
سال 2002 در كمپ سوم اورست كوه نورد آمريكايي بر اثر غفلت از ارتفاع 7300 متري سقوط و تا 6800 متري فلات غربي اورست پائين آمد. همنوردان اين كوه نورد پس از كسب اجازه از خانواده وي در امريكا، او را به داخل شكافي عميق انداختن تا براي هميشه جزئي از كوهستان شود.
سال 2003 در دهكده ميناپين كه مبدا صعود به كوه ديران پيك است نامه همسر يك كوه نورد اطريشي را مشاهده كرديم كه سال 1998 يعني پس از 16 سال از مرگ همسر كوه نوردش در ديران پيك، به ميناپين آمده و از كوه نورداني كه پاي بر آن كوهستان مي گذاشتند درخواست نموده بود در صورت مشاهده مشخصات ارائه شده، ايشان را در جريان قرار دهند.
----------------------------------
همانگونه كه در معدود مثالهاي بالا مشاهده نموديد برخورد كوه نوردان و خانواده هاي مختلف با حوادث كوهستان و كشته شده هاي آن محيط كاملا متفاوت است. اين برخوردها گاها نشاط گرفته از فرهنگها و سنن مردم آن كشور، شهر يا محل زندگي افراد است. در برخي حالات سنتها حتي در ميان غربيان نيز حفظ و رعايت مي شود، طبيعي است همه آنها بدنبال آرامش عزيز از دست رفته خود مي باشند.
در نپال و چند روز پس از حادثه رخ داده براي دكتر بهاءلو در كوه تيليچو، يكي از مسئولين شركت تامسركو عنوان داشت او در آرامش است و شما هم بجاي تقبل هزينه هاي گزاف بهتر است براي آرامشش دعا كنيد و به خانه بازگرديد. وقتي خود را به جاي خانواده دكتر قرار دادم احساس كردم بي شك در مواجهه با اين حادثه اگر بيشتر از آنها براي يافتنش پافشاري نمي كردم، تلاشم كمتر نبود.
اما چند روز قبل نامه غارنوردي كروات را در مورد حادثه غار پراو كه منجر به كشته شدن دوست و همنورد عزيزمان خليل عبدنكويي شد خواندم، وي در مورد حادثه اي مشابه، تجربه خود را بيان نموده بود. تجربه تلخي كه تا ساعتها فكر و ذهنم را به خود مشغول نمود. تجربه اي كه شايد از ديد اهل فن به عنوان آخرين راه خروج غارنورد فقيد از درون غار در نظر گرفته شود، اما به راستي براي خانواده، دوستان و همنوردانش قابل پذيرش است؟! اين تفكر را 5-6 سال قبل در مورد حادثه اي مشابه نيز عده اي ابراز داشتند، در همان زمان نيز بازخوردهايي شديد به همراه داشت، نميدانم ابراز مجدد آن و اين بار از زبان يك غارنورد خارجي تا چه اندازه بر دانش پرسشگر افزوده، كه بي پرده اقدام به ترجمه و انتشار عمومي آن مي نمايد. اين بار هم خود را به جاي خانواده غارنورد فقيد (بهتر است بگوئيم كوه نورد فقيد!) نهادم! اما هر چه فكر كردم نمي دانستم چگونه نگراني خود را ابراز دارم. شايد تلاش قابل تحسين گروه امداد در خروج او از غار تسكيني باشد براي همه آنها كه از اين تفكر قلبشان به درد آمده. به همه اين عزيزان خسته نباشيد مي گوئيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر