۳ دی ۱۳۸۷

نجات از كوه يخى

نجات از كوه يخى
روزنامه ايران- كوهنورد جوان سرشناس كه هنگام صعود به قله يخى كوه قاتل در ميان برف و يخ محاصره شده بود سرانجام پس از ۱۱ روز با تلاش شجاعانه دوخلبان، به طور معجزه آسا از ارتفاع ۶ هزار مترى نجات يافت. «توماس هومر» كوهنورد۳۶ ساله اهل اسلوونى اول آگوست ۲۰۰۵ سفر خود براى فتح قله يخى كوه ۸۱۲۵ مترى «نانگا پاربات» معروف به كوه قاتل را در شرق پاكستان آغاز كرد.
پس از چند روز، توماس حدود شش كيلومتر از كوه يخى را طى كرد، اما همزمان با شروع روز چهارم سفرش، ناگهان بوران گرفت. او به دليل اينكه مقابلش را نمى ديد نمى توانست پيش برود. بنابراين تصميم گرفت همانجا بماند. پس از پايان توفان و برخلاف پيش بينى هاى هواشناسى، وزش باد موسمى گرم، آب شدن يخ ها و فروريختن بهمن هاى كوچك را به دنبال داشت. «توماس» مى دانست كه در چنين شرايطى شانس زيادى براى زنده ماندن نخواهد داشت. بنابراين بايد حفاظ ايمنى براى خودش ايجاد مى كرد.سرانجام او با سختى فراوان به سوى بالا حركت كرد و به قسمت -مناسبي- از كوه رسيد. سپس با حفر گودال كوچكى در ميان توده هاى يخ، در آنجا پناه گرفت.
او با خود گفت با اين روش مى تواند از مدفون شدن زير بهمن در امان بماند. «توماس» كه در شرايط بسيار سخت و دشوارى قرار داشت اميدش را از دست نداده و براى زنده ماندن به شدت تلاش مى كرد. او با داشتن ذخيره غذايى، پنج بطرى آب و چند ساندويچ كوچك، مى توانست حدود ۱۰ روز ديگر دوام بياورد. با اين حال به خوبى مى دانست حتى اگر شرايط جوى براى بالا رفتن از مسير ديوار يخى نيز مناسب شود، ديگر توانى براى حركت نخواهد داشت. زيرا با وجود اين ذخيره غذايى به طور حتم ضعيف مى شد، اما او سعى مى كرد فقط به نكات مثبت فكر كند. از سوى ديگر با تلفن ماهواره اى اش وضعيت خود را براى كميته كوهنوردى و امدادگران شرح داد. سپس براى نجات خود مشغول دعا شد. چرا كه مى دانست تمام دوستان كوهنوردش در سراسر جهان، براى كمك به او خواهند شتافت.
پيش بينى كوهنورد جوان به حقيقت پيوست. 9 آگوست ۲۰۰۵ زمانى كه كلنل رشيد - خلبان ۴۰ ساله ارتش پاكستان ـ در كنار همسر و چهار فرزند خود مشغول غذا خوردن بود در پى تماس تلفنى از وضعيت «هومر» باخبر شد. بعد هم از طرف رئيس جمهورى پاكستان براى نجات وى اعزام شد. رشيد كه مى دانست اين مأموريت نظامى است و بايد تمام سعى خود را براى پائين آوردن هومر انجام دهد با انتخاب هلى كوپتر مخصوص ارتفاعات بلند، عملياتش را آغاز كرد. او با كمك دوستش «خالد» كه در اين سفر كمك خلبان بود، نقشه اى براى نجات كوهنورد اسلوونيايى طراحى كردند. با وجود قرار گرفتن «هومر» در ارتفاع شش هزار و ۳۰۰ مترى كوه «نانگا»، ثابت نگه داشتن هلى كوپتر در آن ارتفاع بسيار دشوار بود چرا كه به علت سبك بودن هوا، هلى كوپتر به صورت معلق قرار مى گرفت و امكان برخورد پره هاى آن با كوه يخى نيز بسيار زياد بود. از سوى ديگر به علت بالا بودن صداى موتور هلى كوپتر و حركت سريع پره هاى آن، امكان فروريختن توده هاى برف و بهمن روى «هومر» وجود داشت كه در آن صورت سقوط هلى كوپتر و مرگ كوهنورد حتمى بود. دو خلبان متبحر كه مى دانستند با عمليات تقريباً غيرممكنى مواجه هستند، شانس موفقيت را حدود ۱۰ درصد تخمين زدند. اما با وجود تمام اين خطرات آنها بايد مأموريت ويژه نظامى خود را به خوبى انجام مى دادند.دو خلبان شجاع، وسايل خود را براى آغاز عمليات پرخطر مهيا كردند. رشيد، براى ثابت نگه داشتن هلى كوپتر در هواى پرتلاطم، يك طناب ۱۳ مترى به پايه آهنين بست و سر ديگر آن را به كيسه اى پر از سنگ، سپس زنجير بلند ديگرى را هم به زير هلى كوپتر وصل كرد.اين در حالى بود كه «هومر» از طريق تلفن ماهواره اى از شروع عمليات افسران نيروى هوايى باخبر شده و دعا مى كرد تا رسيدن زنده بماند. طبق برنامه «توماس» بايد زنجير را محكم مى گرفت و طناب متصل به خود را جدا مى ساخت، در آن صورت خلبانان مى توانستند او را نجات دهند و اين تنها شانس او براى زنده ماندن بود. ساعت ۴ بعدازظهر آگوست ۲۰۰۵ عمليات ويژه نجات آغاز شد. رشيد و خالد سوار بر هلى كوپتر مجهز، به سوى كوه يخ پرواز كردند. آنها مى دانستند بايد از تمام قدرت هلى كوپتر براى انتقال «توماس» استفاده كنند، چرا كه به علت معلق بودن كوهنورد در ارتفاع ۶ هزار مترى بايد با دقت بسيار بالا عمل كنند. با اين حال تلاش آنها براى نزديك شدن به كوه يخ بى نتيجه ماند و به سوى قرارگاه خود برگشتند. رشيد تصميم گرفت كار خود را فرداى همان روز، كمى بعد از طلوع خورشيد آغاز كند.
آنها شب را در چادرهايى كه كميته كوهنوردى براى نجات «هومر» در دامنه كوه قرار داده بود، گذراندند. در آنجا كوهنوردان زيادى براى دنبال كردن عمليات نجات «توماس هومر» حضور داشتند. در ميان آنها دو مسلمان بودند كه براى نجات توماس نماز مى خواندند و بر اين باور بودند كه با نجات جان يك نفر، مى توان تواضع و خضوع خود را در مقابل خداوند نشان دهند. رشيد و خالد نيز پى بردند كه خودشان هم به نجات توماس علاقه مندند. پس حالا ديگر اين مأموريت نظامى نبود بلكه يك اقدام انسانى و براساس خواسته قلبى و شايد هم عملى مقدس بود. رشيد گفت: «زمانى كه از محل قرار گرفتن توماس دور مى شديم احساس مى كردم از عزيزى دور مى شوم به همين خاطر غم وجودم را فرا گرفت».او مى دانست نيرويى او را براى نجات توماس تحريك مى كند.
اين درحالى بود كه دماى كوهستان به ۲۵ درجه زير صفر رسيده بود. لباس هاى هومر يخ زده بودند، او حدود هشت روز با مرگ و زندگى جدال مى كرد، اما هيچگاه اميدش را از دست نداد. آن شب با خود فكر كرد كه اگر فردا هم عمليات نجات با موفقيت انجام نشود، به راهش ادامه خواهد داد، حتى اگر به استقبال مرگ برود. نزديك صبح او به خواب عميقى فرو رفت و در رؤيايش صداى پرواز هلى كوپترى را شنيد. تا اين كه با تكان شديدى بيدار شد و متوجه تحقق رؤيايش شد. او درست مى ديد هلى كوپتر ارتش پاكستان بالاى سرش بود. دو خلبان دلاور صبح زود حدود ساعت پنج و چهل و سه دقيقه بامداد، عمليات را آغاز كرده بودند. در آنجا رشيد براى حفظ قدرت موتور، بخارى كابينش را خاموش كرد. به همين خاطر چند دقيقه بعد هواى كابين به طرز وحشتناكى سرد شد.از آنجا كه يكى از ماسك هاى اكسيژن شان نيز در اثر سرما يخ زده بود تصميم گرفتند به طور مشترك از يك ماسك براى گرفتن اكسيژن لازم استفاده كنند. آنها همه توان و تجربه خود را براى نجات كوهنورد به كار بسته بودند.
رشيد رو به خالد گفت: زمانى كه تو در حال هدايت هلى كوپتر هستى من براى تنفس اكسيژن مى گيرم و سپس ماسك را عوض مى كنيم و بدين ترتيب رشيد دور زد و ارتفاع هلى كوپتر را زياد كرد. سپس در ۲۱مترى محل قرار گرفتن «هومر» ثابت ماند. بدين ترتيب زنجير آويزان از هلى كوپتر، كنار هومر قرار گرفت. همان لحظه برقى از هيجان و لذت در چشمان آن دو حلقه زد. رشيد در آينه به كوهنورد جوان خيره شد. اما تلاش هاى او براى گرفتن زنجير بى نتيجه ماند، حتى زمانى كه رشيد هلى كوپتر را به كوه نزديكتر مى كرد باز هم توماس نتوانست آن را بگيرد. رشيد به سرعت برگشت و به خالد گفت: تنها راهى كه ما را از اين مه غليظ خلاص مى كند فاصله گرفتن از كوه است؛ بايد از كوه دور شده و دوباره برگرديم. به همين خاطر حدود ۲۰ متر از كوه دور شدند.
در آن لحظه «هومر» فرياد زد:«نه، نه نرويد، من دوباره سعى خواهم كرد.» هوا به علت حركت سريع پره ها، به ۶۰ درجه زير صفر رسيده و انگشتان هومر به طور كامل يخ زده بود و نمى توانست زنجير را بگيرد. اما سرانجام با برخورد دوباره كيسه سنگ به ديوار يخى او با حركتى سريع آن را گرفت و به كمك پاهايش كيسه را به خودچسباند. سپس قلابى -كارابين- را كه همراه داشت به داخل يكى از حلقه هاى زنجير انداخت و از آن آويزان شد. توماس از اين كه توانسته بود خود را به هلى كوپتر متصل سازد خوشحال بود اما هنوز به كوه يخ متصل بود و جدايى از آن بسيار دشوار، زيرا طناب نجات هنوز به كوه متصل بود و بايد هرچه زودتر آن را از خود جدا مى ساخت.
او با دستان بى رمق و يخ زده اش چاقوى خود را به سختى گرفت و سعى كرد طناب را پاره كند اما به علت يخ زدگى انگشتانش و ايجاد فشار زيادى كه توسط حركت پره هاى هلى كوپتر به پائين وارد مى شد، چاقو از دستش افتاد، رشيد كه گمان مى كرد كه او طناب را بريده، اوج گرفت. حال آن كه طناب نجات هومر كشيده مى شد و از بالا رفتن هلى كوپتر جلوگيرى مى كرد و مرد كوهنورد ميان هلى كوپتر و ديوار يخ معلق مانده بود، ناگهان خالد متوجه هومر شد و فرياد زد: صبر كن او هنوز به ديوار متصل است.
رشيد هم همانجا هلى كوپتر را نگه داشت اما ناگهان متوجه كج شدن و پائين آمدن هلى كوپتر شد و فرياد زد:«خدايا كمك كن». آنها قدرت انجام هيچ كارى را نداشتند و خود را با يك فاجعه روبه رو ديدند كه همان موقع رشيد برخود مسلط شد و با سختى فراوان هلى كوپتر را به سمت ديگرى منحرف كرد تا از برخورد پره هاى آن با ديوار يخى جلوگيرى كند، بر اثر اين حركت، طناب نجات كوهنورد جوان پاره شد و او از ديد خلبانان ناپديد شد. خالد فرياد زد: «او به پائين پرتاب شد. ما او را كشتيم» اما پس از چند دقيقه رشيد با چشمانى اشكبار و در كمال ناباورى متوجه تكان خوردن شيئى در اطراف هلى كوپتر شد و آن چيزى نبود جز «توماس». رشيد با خوشحالى فرياد زد: «او زنده است ما او را با خود بلند كرديم.» آنها در عين حال كه نگران يخ زدن «هومر» بودند، حركت خود را سريع كرده در حالى كه به خوبى آن را كنترل مى كردند.
سرانجام پس از چند دقيقه با رسيدن به دامنه كوه هومر را ميان كوهنوردان منتظر و نگران قرار دادند. با خوشحالى و نگرانى به سوى كوهنورد جوان دويده و او را به داخل چادر منتقل كردند. رشيد پس از پياده شدن از هلى كوپتر دست «هومر» را گرفت و گفت: «خداوند به تو زندگى دوباره اى عطا كرد.» همان موقع هم به خالد نگاهى انداخت و ادامه داد: «به ما هم همچنين». سرانجام دو خلبان دلاور، پس از پايان موفقيت آميز عمليات، در مراسم ويژه اى نشان شجاعت خود را از رئيس جمهور كشورشان گرفتند، توماس هومر نيز در كمال سلامت به اسلوونى برگشت و بقيه زندگى خود را صرف جمع كردن بودجه اى براى ساختن كلينيكى مخصوص قربانيان زلزله پاكستان كرد.

در همين ارتباط

هیچ نظری موجود نیست: